گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

چندم از خویش جدا خواهی داشت

برمن این داغ روا خواهی داشت

همچو مورم به سر راه وفا

در لگد کوب جفا خواهی داشت

می کنی پی سپرم جان به فدات

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

دمبدم دیده که خون می ریزد

دل خون گشته برون می ریزد

دل یکی قطره خون دیده ازو

سیل خون این همه چون می ریزد

در تنم می فکند زلزله هجر

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

سبزه از طرف چمن می خیزد

خطت از برگ سمن می خیزد

لاله با داغ تو خفته ست به خاک

زان به خون غرقه کفن می خیزد

گر سبک سر ننهد تن به رهت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

نام لبت چون به زبان می آید

آب حیاتم به دهان می آید

هر نفسی پیش لب جانبخشت

خضر به دریوزه جان می آید

رخش جفا بر سر ما می رانی

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

بی تو دارم ز جدا مردن بیم

روی بنما که کنم جان تسلیم

شد دو نیم از تو دل خسته چرا

از من خسته دلی بر یک نیم

دارم ای اختر فرخنده ز تو

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸

 

بی رخت چون به چمن راه کنم

سوی گل بنگرم و آه کنم

شرح حالم چو غم آرد حاشا

که ز حال خودت آگاه کنم

قصه هجر دراز و تو ملول

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲

 

یار نی روی به گلشن چه کنم

جلوه سوری و سوسن چه کنم

منظر دیده روشن رخ اوست

بی رخش دیده روشن چه کنم

شب چو درنایدم آن ماه ز در

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷

 

وقت گل ترک می و جام که چه

دوری از یار گل اندام که چه

مجلس آراست گل توبه شکن

توبه از باده گلفام که چه

می پرستان همه در رقص طرب

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۰

 

ای چو جان در دل من جا کرده

عقل را عشق تو شیدا کرده

هر که امروز رخت دیده به نقد

پشت بر نسیه فردا کرده

کی کند روی تماشا به بهشت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

ای که در تاج و نگین داری روی

تا به کی تاج و نگین خواهد ماند

ملک هستی همه طی خواهد شد

نه زمان و نه زمین خواهد ماند

تا توانی به جهان نیکی کن

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۴۰

 

گفته ای کعبه بود خانه من

لیکن این پیش خرد ممنوع است

نه در او« امنهم من خوف » است

نه در او« اطعمهم من جوع » است

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

دلم از رشک صبا می لرزد

کز وی آن زلف دو تا می لرزد

بس که می ترسد از آزار تنت

بند بر بند قبا می لرزد

می نهم پا که زنم دست به تو

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

دل تو غیر جفا نپسندد

باکس آیین وفا نپسندد

گر تو با ما ننشینی چه عجب

شه نشستن به گدا نپسندد

غیر ما گر تو پسندی صد بار

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

قد بدا الصبح علی اسعد فال

و زقی الدیک علی اطیب حال

ساقیا می گذرد وقت صبوح

قدحی چند بده مالامال

رنج مخمور شبانه نرود

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

ای تو را روی وفا با دگران

جنگ با ما و صفا با دگران

تا به کام دگران ننشینم

منشین بهر خدا با دگران

همه آب و گل و تو جان و دلی

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

هرچه از جاه تو را بینم و مال

که تو را مانع عیش ابد است

بهر امروز تو هرچند نکوست

بهر فردای تو بسیار بد است

بهر آن دشمن بدخواه تو گر

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۸

 

بر دل از رنج طمع بار منه

طلب بی طمعی آخر به

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱

 

نیست در راه صداقت چپ و راست

نیست در دین صداقت کم و کاست

نقطه ای گر ز صداقت پاشد

آن صد آفت نه صداقت باشد

جامی
 

جامی » بهارستان » دیباچه

 

صانعی را که گلستان سپهر

باشد از گلشن حسنش ورقی

یا بود بهر ثنا خوانانش

پر نثار در و گوهر طبقی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۱۲

 

ای که در شرع خداوندان حال

می کنی از سنت و فرضم سؤال

سنت آمد رخ ز دنیا تافتن

فرض راه قرب مولا یافتن

جامی
 
 
۱
۲۹
۳۰
۳۱
۳۲
۳۳
۵۰
sunny dark_mode