گنجور

 
جامی

وقت گل ترک می و جام که چه

دوری از یار گل اندام که چه

مجلس آراست گل توبه شکن

توبه از باده گلفام که چه

می پرستان همه در رقص طرب

گر گرانجان نیی آرام که چه

سخن عشق مگو با زاهد

نکته خاص بر عام که چه

گوش بر توست دعاگویان را

زیر لب دادن دشنام که چه

کشته چشم توام زلف بپوش

مرغ بسمل شده را دام که چه

چند ازان لب طلبی جامی کام

پیش اهل کرم ابرام که چه