جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۷ - یکباره بکش
نه ترا رای که در من نگری
نه مرا زهره که در تو نگرم
خود بیکباره بکش تا برهیم
من زدست تو تو از درد سرم
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۱ - دوری
بخدائی که پس از طاعت او
نیست چون خدمت تو بندگیی
که مرا بیتوهمه جمع شدست
هر کجا بود پراکندگیی
بی تو از زندگی خود خجلم
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۳ - نام نکو
اندر این عهد که قحط کرمست
بنه از نام نکو انباری
صیت احسان ببهائی اندک
میفروشند بخر بسیاری
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۵ - نکبت جهان
اگر شلواربند مادر تو
چو بند سفره تو بسته بودی،
نزایید آن جلب تو قلتبان را
جهان از نکبت تو رَسته بودی
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۲ - دل گشا
دل گشائی چو قبا درپوشی
جان ببندی چو دهن بگشائی
تو بر آیینه نهی صد منت
پس رخ خویش بدو بنمائی
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
بیش ازین طاقت هجرانم نیست
برگ این دیده گریانم نیست
دل و جان گرچه عزیزند مرا
نیست در خورد چو جانانم نیست
گفتم از تو سخنی وز من جان
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
عشق را با دل من صد رازست
در غم بر دل مسکین بازست
چرخ در کشتن من میکوشد
یار با چرخ درین انبازست
ناز برد از حد و با روی چنین
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
دل وصالت بشکیبائی یافت
روز وصل از شب تنهائی یافت
وه که چشمت چو بلا عشوه گریست
خاصه جائی که تماشائی یافت
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
عشقت ایدوست مرا همنفسست
بی تو بر من همه عالم قفسست
حلقه زلف تو دل می گیرد
در شب زلف تو حلقه عسست
من ز عشق تو کجا بگریزم
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
دلم از دیده برون میآید
چه دهم شرح که چون میآید
حل شده دل ز ره دیده برفت
زان سرشکم همه خون میآید
دل اگر خود همه از سنگ بود
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
چون بهشتست جهان می باید
ببهشت او که خوری می شاید
روز شادیست طرب باید کرد
کز دل خاک طرب میزاید
شاخ از رقص همی ننشیند
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
بهار امسال بس خوش مینماید
چو روی یار دلکش مینماید
ز رنگ لاله های نو شکفته
همه صحرا منقش مینماید
مگر گل غافلست از عمر کوته
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
هر که زان لعل شکر میخواهد
جان خود زیر و بر میخواهد
در گذشتست ز جان و دل خویش
هر که در عشق گذر میخواهد
مردم چشم من از باغ رخت
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
هر که او عشق ترا نشناسد
در جهان هیچ بلا نشناسد
همه بر دوست زند چشم تو زخم
فرخ آنکس که ترا نشناسد
من غلام دل سنگین توأم
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷
چون رخت مملکت جم نبود
چون لبت معجز خاتم نبود
چون رخت ماه فلک هم نبود
چون توئی در همه عالم نبود
از تو مارا نه سلام و نه پیام
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷
باز دل در غم جان می پیچد
باز در عشق فلان می پیچد
یارب این باره کجا دارد عزم
که دگرباره عنان می پیچد
همه در زلف بتان پیچد ازان
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
دست من تا چو دهانت باشد
کی کمر گرد میانت باشد
چیست مقصود تو از کشتن ما
که همه قصد بجانت باشد
چه شود گر بسلامی ما را
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
از تو بکبوسه همی درخواهم
بده ایدوست که دیگر خواهم
نه خطا گفتم یک بوسه و بس
بیشتر زین بسرت گر خواهم
کس چو من خام طمع نیست که من
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸
برو ای یار دلارام برو
برو ای یار گلندام برو
بروایدوست که در باقی شد
با توام نامه و پیغام برو
تانگوئی که دگر جنگ کنم
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
سخن بی غرض از من بشنو
بر دشمن مشو ایدوست مشو
دشمنان راه بدت آموزند
مشنو هرزه دشمن مشنو
با تو امشب ندبی خواهم باخت
[...]