گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

باز دل در غم جان می پیچد

باز در عشق فلان می پیچد

یارب این باره کجا دارد عزم

که دگرباره عنان می پیچد

همه در زلف بتان پیچد ازان

چون سر زلف بتان می پیچد

برد از من دل و صبر و زر و سیم

جان بماندست و در آن می پیچد

کس ز دستش نزید تا غم او

چون قضا در همگان میپیچد