گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

چون رخت مملکت جم نبود

چون لبت معجز خاتم نبود

چون رخت ماه فلک هم نبود

چون توئی در همه عالم نبود

از تو مارا نه سلام و نه پیام

آخر ایدوست کم از کم نبود

غم من جمله ز دل میخیزد

هر که را دل نبود غم نبود

سوی صحرا چه روی جان جهان

باغ چون روی تو خرم نبود

با چنان زلف بنفشه چه کنی

کو بدان بوی و بدان خم نبود

لاله گر رنگ بدان میگیرد

تا چو روی تو بود هم نبود

گرچه گلرا دهنی خندانست

چشمش از رشک تو بی نم نبود

 
 
 
از گنجینهٔ گنجور دیدن کنید!