گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶

 

این رقیبان که بر این گنبد پیروزه درند

گرچه زیرند گهی جمله، همیشه زبرند

گر رقیبان به بصر تیز بوند از بر ما

این رقیبان سماوی همه یکسر بصرند

نامشان زی تو ستاره است ولیکن سوی من

[...]

ناصرخسرو
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

بچگان ما مانندهٔ شمس و قمرند

زانکه همصورت و همسیرت هر دو پدرند

تابناکند ازیرا که دو علوی گهرند

بچگان آن بنسبتر که ازین باب گرند

منوچهری
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲

 

ساقیا باده بده تا طرب از سر گیرند

پیش کاین تاج مه از تارک شب برگیرند

شاهدان شمع ز کاشانه برون اندازند

قدسیان مشعله هفت فلک درگیرند

نیکوان پرده بر انداخته در رقص آیند

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴

 

آمد آن فصل که در وی همه جز مل نخورند

و آمد آن روز که مرغان همه جز گل نچرند

دلبران بوسه به عشاق دراین فصل دهند

بیدلان پرده اندیشه در این فصل درند

گل و لاله چو رخ و عراض معشوق شدند

[...]

ادیب صابر
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰

 

دنیی آن قدر ندارد که بر او رشک برند

یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند

نظر آنان که نکردند در این مشتی خاک

الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند

عارفان هر چه ثباتی و بقایی نکند

[...]

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۶۶

 

جاهل از بهر که و هیزم و بهر علفست

نه بدان پایه که بر صدر بزرگیش برند

عالم ار لنگ و کر و کور بود محترم است

جاهلانرا چو فرو مرد جوارح بمرند

پای گاو است نگهبان سر گاو به کار

[...]

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷۴

 

یا رب این قوم چه دم سرد و چه افسرده

که به دم سردی و افسردگی از دی بترند

خیر قوم همه شان خواجه علاالدین است

که ورا اهل خرد لاشه لاشی شمرند

گر کسی در سرو شکلش نگرد قی بکند

[...]

سلمان ساوجی
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۵۷ - شیخ سعدی فرماید

 

دنیی آن قدر ندارد که براو رشک برند

یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند

نیست تشریف لباسی که برو رشک برند

یاقد ناقص او را غم بیهوده خورند

نظر آنانکه نکردند بپشمین شلوار

[...]

نظام قاری
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۵

 

گرچه ارباب خرد طایفه یی پرهنرند

عاشقان طایفه دیگر و قومی دگرند

رشگ خوبان برم از مردم دنیا ورنه

دنیی آنقدر ندارد که برو رشگ برند

عدم است آن دهن و در غم آن تنگدلان

[...]

اهلی شیرازی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

آن پریچهره که دیوانه اش اهل نظرند

عاشقانش همه دیوانه تر از یکدگرند

آه ازین عشوه نمایان که بهر چشم زدن

در نظر چشمه ی نوشند و بدل نیشترند

روی او پرو شمعیست که افروخت جهان

[...]

بابافغانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱۷

 

بد درونان که به همواری ظاهر سمرند

همه چون آب تنک، پرده سنگ خطرند

دستگیری نتوان داشت توقع ز غریق

اهل دنیا همه درمانده تر از یکدگرند

نه همین سبزه درین راهگذر پامال است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۲

 

اهل بازار ز زهاد به انصافترند

بیشتر دست و دهن آب کشان، پاک برند

صائب تبریزی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

این نکویان که بلای دل اهل نظرند

دشمن جان و دل و از دل و جان خوبترند

عاشقان را نتوان داد دل غمزده داد

ورنه خوبان نه ستم پیشه مه بیداد گرند

پاک کن دل زهر آلایش و آنگه بدر آی

[...]

نشاط اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

به جز ارواح مکرم که برون زین شمرند

همه...نهاد آنچه ز نوع بشرند

به مگو نسبت هفتاد و دو ملت به قیاس

کآزمودم همه...و ...ترند

کیست ارواح مکرم به حقیقت آنانک

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴

 

آنچه در روی زمین زنده ز جنس بشرند

غیر یک تن همه... تر از یک دگرند

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۷

 

روزگاری‌ست که ارباب ریا معتبرند

اهل تزویر بر اصحاب صفا مفتخرند

بی‌بصر بوالهوسان بس که شده محرم راز

همه در سرزنش و شنعت اهل نظرند

موی‌سان عاشق صادق پی دلجویی دوست

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۷ - سعدی شیرازی نَوَّرَ اللّهُ روحه

 

نظر آنان که نکردند بدین مشتی خاک

الحق انصاف توان داد که صاحب نظرند

دوستی با که شنیدی که به سر برد جهان

حق عیان است ولی طایفه‌ای بی بصرند

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۹ - نشاط اصفهانی

 

پاک کن دل زهرآلایش وانگه بدرآی

که مقیمان درمیکده صاحب نظرند

پای برفرق جهان، سر به کف پایِ حبیب

تا نگویی تو که این طایفه بی پا و سرند

رضاقلی خان هدایت
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

گرچه صد چون منت از خیل ساکین بدرند

ولی از جود تو لعل افسر و زرین کمرند

سیم کم ده بهل آن چیز که دادی بجوزند

یا بکنجی برسانند چو گنجی ببرند

جیحون یزدی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

آن گروهی که ز جان و دل ما خوب‌ترند

آن گروهند که پرورده خون جگرند

شوخ چشمند و سیه طرّه و سیمین اندام

بلکه با طلعت خورشید نظیر قمرند

گرچه سنگین دل و پیمان شکن و عهد گسل

[...]

افسر کرمانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode