گنجور

 
اهلی شیرازی

گرچه ارباب خرد طایفه یی پرهنرند

عاشقان طایفه دیگر و قومی دگرند

رشگ خوبان برم از مردم دنیا ورنه

دنیی آنقدر ندارد که برو رشگ برند

عدم است آن دهن و در غم آن تنگدلان

با وجود عدم او غم بیهوده خورند

مردم دهر چه دانند ترا قدر مگر

مردم دیده عشاق که اهل نظرند

گرچه بر اهل نظر هر سر مو تیغ بلاست

کافرم گر ز بلا یکسر مو برحذرند

کوی تو کعبه دلهاست چرا بی خبران

چون رسیدند بدین کعبه بر او میگذرند

مردم چشم تو هر گوشه ربایند دلی

مردم گوشه نشین بین که چه بیداد گرند

اهلی سوخته را در شکرستان خیال

طوطیانند که از لعل تو مست شکرند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode