گنجور

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

حلقه در گوش چو دف چنگ صفت سر در پیش

بزنم یا بنواز این تو و این بنده خویش

نشود از تو گذشتن که توئی راحت جان

نشود بی تو نشستن که توئی مرهم ریش

مدعی در پس دیوار و تو در پیش نظر

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

شکرلله که شدی باخبر از عالم دل

اندکی با تو توان گفت کنون از غم دل

زخم دل خوردی و از درد دل آگاه شدی

میتوان از لب تو جست کنون مرهم دل

دل ز کف دادی و بیدل شدی و بگرفته است

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

باده پیش آر که ما گوش بغوغا ندهیم

نقد امروز باندیشه فردا ندهیم

ما نداریم بجز یکدم و این یکدم را

گر دهی ملک ثری تا بثریا، ندهیم

در نثار قدم باده کشان خاک کنیم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

ما قدح جز زکف شاهد صادق نزنیم

باده در بزم حریفان منافق نزنیم

جوهر صدق و وفاق است می ناب، سزاست

که بجز در نظر یار موافق نزنیم

نز پی شهوت نفسانی و تغییر حواس

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

من بجز کار می و ساقی و ساغر نکنم

در همه عمر جز این مشغله دیگر نکنم

زاهد ار نسیه فردا دهم وعده، بگو

نقد امروز بدان نسیه برابر نکنم

تا بود نغمه مرغ سحر و بانگ رباب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

ما فرو مانده در این ره به نخستین قدمیم

بحقیقت نه وجودیم که عین عدمیم

تو چه حداد در این کوره و ما همچو دمیم

هر چه خواهی بدم اندر دل ما، تا بدمیم

پدر ما عرب و مادر ما از عجم است

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

خیز تا رخت از این کوی بیکسوی کنیم

کار با مردم گیتی همه یک روی کنیم

دین یکی، قبله یکی، راه یکی، شاه یکی است

تا بکی روی از این سوی بدان سوی کنیم

بیش از این بهره ما نیست زانصاف قضا

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

با سر زلف پریش تو کشاکش دارم

خاطری سخت پریشان و مشوش دارم

چکنم با همه محرومی و دلسوختگی

در ره عشق بتان باز دلی خوش دارم

برگ عیشیم بگلزار جهان نیست جز آنک

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

ما چرا سخت در این حلقه گرفتار شدیم

خواب بودیم، چه افتاد که بیدار شدیم

نیست بودیم از این نشاء چرا هست شدیم

مست بودیم از این می ز چه هشیار شدیم

لعل بودیم در این خاک چرا سنگ شدیم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

ما بسی مرحله دور و دراز آمده ایم

تا کنون بر در اینخانه فراز آمده ایم

در این خانه مبندید به رخساره ما

که بدین در زره عجز و نیاز آمده ایم

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸

 

روز و شب بیهده با اختر خود جنگ مکن

بر دل خویش فراخای جهان تنگ مکن

هر چه دانی که بانجام نیاری بردن

هم ز آغاز بر او بنگر و آهنگ مکن

دل داننده بود آئینه صورت غیب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

می نخوردی سخن از باده و از جام بگو

یا بدل یا بزبان حرفی از آن نام بگو

از زبان گوی بدل، باز ز دل گوبزبان

هر دو چون گشت یکی، با همه اندام بگو

تا بهوشی و خرد لب بلب چاه بنه

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰

 

بده ایساقی بزم آنقدح هوش زدای

که بیک باره کند ریشه اندیشه ز جای

بده آن باده که در پرده سرا چون نوشند

غم و اندوه نگردد بدر پرده سرای

بده آن باده که چون شاه و گدایش نوشند

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

خواهی از حرف بد اندیش سلامت باشی

باید آنسو ز سر کوی ملامت باشی

کاری امروز مکن جان پدر پنهانی

که شود فاش چو فردا، بندامت باشی

نیست اعجاز و کرامت بجز از خوی نکو

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۱ - در مولود سید المرسلین خاتم پیغمبران

 

شامگان که شه خیل نجوم از خاور

کرد زی مملکت باختر آهنگ سفر

من آهنگ تفرج را از مشکوی خویش

اندک اندک بسوی دجله شدم راه سپر

دیدم از تاب خور افروخته چونان دجله

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۳ - در تهنیت عید غدیر خم

 

روزگاری است که از جور خزان، فصل بهار

بار بر بست و بیکبار برفت از گلزار

سبزه از باغ بشد سوی عدم راه نورد

غنچه از راغ بشد سوی سفر راهسپار

گل ز گلزار بصد خون دل آمد بیرون

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۷ - در جشن میلاد مولای متقیان و مدب محی السنن الحاج میرزا حسن شیرازی و ختم قصیده به نام ولی عصر صاحب الزمان عجل الله فرجه

 

جشن میلاد شهنشاه زمین و زمن است

عید مولود خداوند جهان بوالحسن است

روز عیش است بده ساقی از آن باده ناب

که بتن توشن و بسر هوش و بخاطر فطن است

مهربان ماه من ای آنکه مرا بزم طرب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode