گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

حلقه در گوش چو دف چنگ صفت سر در پیش

بزنم یا بنواز این تو و این بنده خویش

نشود از تو گذشتن که توئی راحت جان

نشود بی تو نشستن که توئی مرهم ریش

مدعی در پس دیوار و تو در پیش نظر

من لب دوست گزم، دشمن بدبین لب خویش

زلف خود را بکفم نه که بخاطر جمعی

مو بمو قصه دل گویم و این زلف پریش

یار بگشاده رخ و بزم زاغیار تهی

در فرو بسته حبیب از رخ بیگانه و خویش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کسایی

تا تو آن خیش ببستی به سر اندر، پسرا

بر دلم گشت فزون از عدد ریشه‌ش ریش

ماهرویا، به سر خویش، تو آن خیش مبند

نشنیدی که کند ماه تبه جامهٔ خیش ؟

منوچهری

رزبان تاختنی کرد به شهر از رز خویش

در رز بست به زنجیر و به قفل از پس و پیش

بود یک هفته به نزدیکی بیگانه و خویش

ز آرزوی بچهٔ رز، دل او خسته و ریش

امیر معزی

این منم یافته مقصود و مراد دل خویش

با حوادث شده بیگانه و با دولت خویش

وین منم دیده و دل کرده پس از چندین سال

روشن و شاد به دیدار ولی‌نعمت خویش

صدر اسلام عمادالدین‌ْ بوبکر که هست

[...]

سعدی

گردن افراشته‌ام بر فلک از طالع خویش

کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش

عمرها بوده‌ام اندر طلبت چاره کنان

سال‌ها گشته‌ام از دست تو دستان اندیش

پایم امروز فرورفت به گنجینه کام

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
همام تبریزی

اشتیاقی به مرادی نفروشد درویش

ور بود تشنه جگر چشمهٔ حیوان در پیش

لذت آب ز سیراب نباید پرسید

این سخن خوش بود از تشنه جیحون اندیش

ذوق آن حال کسی راست که از نوش وصال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از همام تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه