حلقه در گوش چو دف چنگ صفت سر در پیش
بزنم یا بنواز این تو و این بنده خویش
نشود از تو گذشتن که توئی راحت جان
نشود بی تو نشستن که توئی مرهم ریش
مدعی در پس دیوار و تو در پیش نظر
من لب دوست گزم، دشمن بدبین لب خویش
زلف خود را بکفم نه که بخاطر جمعی
مو بمو قصه دل گویم و این زلف پریش
یار بگشاده رخ و بزم زاغیار تهی
در فرو بسته حبیب از رخ بیگانه و خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساس عشق و وابستگی عمیق به معشوق میپردازد. شاعر از حلقهای در گوش خود که مانند دفی است، یاد میکند و این دوگانگی را به تصویر میکشد که آیا باید آن را بنوازد یا صداهای درونیاش را بشنود. عشق او به معشوق به قدری عمیق است که نمیتواند از او جدا شود و بیاو آرامش ندارد. شاعر همچنین به تضاد بین معشوق و معارضینش اشاره میکند و میگوید که او باید از راز دل خود بگوید و زلف خود را برای معشوق باز کند. در نهایت، او به فضای خالی و خلوتی اشاره میکند که در آن معشوقش در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: در گوشم حلقهای است که مانند طبل صدا میدهد، حالا یا من جلو بیایم و بنوازم، یا تو شروع کن و این بندهی خودت را راضی کن.
هوش مصنوعی: نه میتوانم از تو دور شوم، زیرا تو آرامش جان منی و نه میتوانم بدون تو بمانم، زیرا تو درمان زخمی هستی که در دل دارم.
هوش مصنوعی: مدعی پشت دیوار قرار دارد و تو جلوی چشم من هستی. من لبخند دوست را میزنم، در حالی که دشمن بدبین لبهای خود را محکم بسته است.
هوش مصنوعی: من موهایم را به دست میگیرم نه اینکه بخواهم به خاطر جمعی، داستان دل را مو به مو بازگو کنم و این زلف آشفته را روایت کنم.
هوش مصنوعی: دوست با چهرهای گشاده در میهمانی، و فضایی که شبیه به زاغ یار خالی است، در حالی که محبت از چهرهی بیگانه و آشنا پنهان شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا تو آن خیش ببستی به سر اندر، پسرا
بر دلم گشت فزون از عدد ریشهش ریش
ماهرویا، به سر خویش، تو آن خیش مبند
نشنیدی که کند ماه تبه جامهٔ خیش ؟
رزبان تاختنی کرد به شهر از رز خویش
در رز بست به زنجیر و به قفل از پس و پیش
بود یک هفته به نزدیکی بیگانه و خویش
ز آرزوی بچهٔ رز، دل او خسته و ریش
این منم یافته مقصود و مراد دل خویش
با حوادث شده بیگانه و با دولت خویش
وین منم دیده و دل کرده پس از چندین سال
روشن و شاد به دیدار ولینعمت خویش
صدر اسلام عمادالدینْ بوبکر که هست
[...]
گردن افراشتهام بر فلک از طالع خویش
کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش
عمرها بودهام اندر طلبت چاره کنان
سالها گشتهام از دست تو دستان اندیش
پایم امروز فرورفت به گنجینه کام
[...]
اشتیاقی به مرادی نفروشد درویش
ور بود تشنه جگر چشمهٔ حیوان در پیش
لذت آب ز سیراب نباید پرسید
این سخن خوش بود از تشنه جیحون اندیش
ذوق آن حال کسی راست که از نوش وصال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.