گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

ما فرو مانده در این ره به نخستین قدمیم

بحقیقت نه وجودیم که عین عدمیم

تو چه حداد در این کوره و ما همچو دمیم

هر چه خواهی بدم اندر دل ما، تا بدمیم

پدر ما عرب و مادر ما از عجم است

ما ندانیم خدایا که عرب یا عجمیم

چه طلسمات عجائب که در این هیکل ماست

هم ز افلاک فزونیم و هم از خاک کمیم

بنده حضرت عشقیم که با دولت پیر

از ازل تا بابد زنده دل و تازه دمیم

خون ما را دیت از خاک ستانند چرا

طعنه بر ما زنی ایشیخ که صید حرمیم

 
 
 
هلالی جغتایی

ای سگ آن سر کو، ما و تو یاران همیم

خاک پاییم، بهر جا که روی در قدمیم

یار ما نیست ستمگار و جفا پیشه، ولی

ما ز بخت بد خود قابل جور و ستمیم

هیچ کس نیست، که او را بجهان نیست غمی

[...]

حاجب شیرازی

ما خرابات نشینان همه همرنگ همیم

در نهان عین وجودیم و به ظاهر عدمیم

کارفرمای بلاعزل قضا و قدریم

راه پیمای بیابان حدوث و قدمیم

بسر مرده دلان و به ره گمشدگان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه