گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

می نخوردی سخن از باده و از جام بگو

یا بدل یا بزبان حرفی از آن نام بگو

از زبان گوی بدل، باز ز دل گوبزبان

هر دو چون گشت یکی، با همه اندام بگو

تا بهوشی و خرد لب بلب چاه بنه

چون شدی مست زمستی بلب بام بگو

خاصه را ما حضر از راتبه خاص بیار

عامه را نیز سخن از روش عام بگو

کودکانرا که ندانند بجز حرف هجی

زان قد و زلف مگو، از الف و لام بگو

خردسالان که نخواندند بجز حرف هجی

زان لب و چشم مگو، پسته و بادام بگو

طمع خام بود وصل تو، با مرده دلان

دلخوشی را سخنی زان طمع خام بگو

نزد اغیار نشاید سخن از یار سرود

سر بگوشم نه و آهسته و آرام بگو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode