گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

روز و شب بیهده با اختر خود جنگ مکن

بر دل خویش فراخای جهان تنگ مکن

هر چه دانی که بانجام نیاری بردن

هم ز آغاز بر او بنگر و آهنگ مکن

دل داننده بود آئینه صورت غیب

بعبث آینه را دستخوش زنگ مکن

پیش فرزانه دانا ره استیزه مپوی

مستی و عربده بر دانش و فرهنگ مکن

ننگ نادانی از ننگ تعلم بیش است

ای فرومایه ز آموزش کس ننگ مکن

پیشرفت همه کارت بجهان راستی است

قوت کار خود از حیله و نیرنگ مکن

چاره از صبر بجو حادثه را، نی زجزع

دل اگر تنگ شود حوصله را تنگ مکن