گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

من بجز کار می و ساقی و ساغر نکنم

در همه عمر جز این مشغله دیگر نکنم

زاهد ار نسیه فردا دهم وعده، بگو

نقد امروز بدان نسیه برابر نکنم

تا بود نغمه مرغ سحر و بانگ رباب

گوش بر موعظه واعظ منبر نکنم

وعده شیخ خیالات دروغ است و محال

گو زنخ کم زن از این وعده که باور نکنم

با تو صد بار سخن گفتم و مغلوب شدی

شرط کردم که دگر باره مکرر نکنم

دل من آینه صاف بود، آینه را

بخیالات محال تو مکدر نکنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وحشی بافقی

می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم

میرم از تشنگی و چشم به کوثر نکنم

شوق یوسف اگرم ثانی یعقوب کند

دارم آن تاب کز او دیده منور نکنم

آن قوی حوصله بازم که اگر حسرت صید

[...]

غروی اصفهانی

بخدا کز تو نگیرم دل و رو برنکنم

کافرم چارۀ دل را گر از این در نکنم

رسم خوبان جهان گرچه وفاداری نیست

بی وفائی ز تو البته که باور نکنم

ناله، دانم ندهد سود و به جائی نرسد

[...]

عارف قزوینی

گر مراد دل خود حاصل از اختر نکنم

آسمان، ناکسم ار چرخ تو چنبر نکنم

مادر دهر اگر مثل تو دختر زاید

بی پدر باشم اگر حرمت مادر نکنم

این توئی در بر من یا که بود خواب و خیال

[...]

ملک‌الشعرا بهار

روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم

شب نباشدکه ثنای تو مکرر نکنم

منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم

نزد اعمی صفت مهر منور نکنم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه