گنجور

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » مسمطات » شمارهٔ ۱

 

صلت نیک فرستند بثناکر تشییع

بر اثر کاین صله بپذیر و میآزار مرا

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » مسمطات » شمارهٔ ۱

 

تا جهان گویدش الصدر جهان تا دم صور

یکدم از لهو و لعب مگذر و مگذار مرا

سوزنی سمرقندی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۰- سورة طه- مکیّة » ۱ - النوبة الثالثة

 

تکیه بر جان رهی کن که ترا باد فدا

چکنی تکیه بر آن گوشه دار افزبنا

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۸- سورة القصص- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

تکیه بر جان رهی کن که ترا باد فدا

چه کنی تکیه بر آن گوشه دار افزینا

میبدی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷

 

کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را

ای مسیح از پی پرسیدن رنجور بیا

دست خود بر سر رنجور بنه که چونی

از گناهش بمیندیش و به کین دست مخا

آنک خورشید بلا بر سر او تیغ زده‌ست

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹

 

رو ترش کن که همه روترشانند این جا

کور شو تا نخوری از کف هر کور عصا

لنگ رو چونک در این کوی همه لنگانند

لته بر پای بپیچ و کژ و مژ کن سر و پا

زعفران بر رخ خود مال اگر مه رویی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳

 

به شکرخنده اگر می‌ببرد جان مرا

متع الله فوادی بحبیبی ابدا

جانم آن لحظه بخندد که وی‌اش قبض کند

انما یوم اجزای اذا اسکرها

مغز هر ذره چو از روزن او مست شود

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۲

 

لا یغرنک سد هوس عن رایی

کم قصور هدمت من عوج الارآء

اشتهی انصح لکن لسانی قفلت

اننی انصح بالصمت علی الاخفاء

این همه ترس و نفاق و دودلی باری چیست

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » چهارم

 

ای دریغا که شب آمد همه گشتیم جدا

خنک آن را که به شب یار و رفیقست خدا

همه خفتند و فتادند به یک‌سو چو جماد

تو نخسپی هله ای شاه جهان مونس ما

هین مخسپید که شب شاه جهان بزم نهاد

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

ما همانیم که بودیم و ز یادت به وفا

به جدایی متبدل نشوند اهل صفا

گر حجاب است میان من و معشوق رقیب

نتواند که کند از حرمش دفع صبا

حاجب خویشتن است او نه حجاب من و دوست

[...]

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن

 

لطف جان و دل تو هست بحدی که صبا

بختن گر بود از نفحه لطفت اثری

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - حقه لعل

 

کشتی فکر چو شد غرقه درای ثنا

سوی ساحل نتوان بردنش الا به دعا

سلمان ساوجی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

نه توان پیشِ تو آمد نه تو آیی بر ما

کیست پیغام‌رسان من و تو غیر صبا؟

بیش از این طاقتِ بارِ شبِ هجرانم نیست

ای عزیز از سر لطفت ز در بنده درآ

بندهٔ خستهٔ بیچاره به وصلت بنواز

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

من دلداده ندارم به غم عشق دوا

چارهٔ درد من خسته بجو بهر خدا

من سودازده در عشق تو سرگردانم

همچو زلف تو به گرد رخ تو بی سر و پا

زآنکه آمد ز غم عشق تو جانم بر لب

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

گفتم آن ترک جفا جو نکند هیچ وفا

نکند با دل سرگشته ی ما غیر جفا

چون همه کار جهان، بنده به کامش خواهد

از چه رو می نکند کام دل خسته روا

ما نهادیم سری در قدمت سرو روان

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۰

 

آخر ای دیده مهجور ستم دیده چرا

........................................... ابی

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۰

 

هیچ دانی تو که خون خورده ای از دیده ی ما

ای سهی سرو از آن روی چنین سیرابی

جهان ملک خاتون
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

تا پریشان نکند زلف ترا باد صبا

متصور نشود حالت جمعیت ما

موکشان برد مرا عشق ز مسجد بکنشت

الله الله،چه تفاوت، زکجا تا بکجا؟

هرچه در وصف توگفتند، زمه تا ماهی

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

چند پرسی ز کجایی و کجایی و کجا؟

از نهان خانه تجریدم و از دار فنا

تو جدل میکنی، اما چه کنی چون نکنی؟

گفت در حق تو حق: «اکثر شی ء جدلا»

زاهد ار چشم یقین باز گشاید بیند

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

هرچه آن می رود از حد سمک تا بسما

فاعلش را نتوان گفت که چونست و چرا؟

نوبت هجر مطول شد و ز اندازه گذشت

گر درین حال بماند دل من واویلا

من ازین آتش سوزنده که در سر دارم

[...]

قاسم انوار
 
 
۱
۲
۳
۴
۶
sunny dark_mode