گنجور

 
مولانا

رو ترش کن که همه روترشانند این جا

کور شو تا نخوری از کف هر کور عصا

لنگ رو چونک در این کوی همه لنگانند

لته بر پای بپیچ و کژ و مژ کن سر و پا

زعفران بر رخ خود مال اگر مه رویی

روی خوب ار بنمایی بخوری زخم قفا

آینه زیر بغل زن چو ببینی زشتی

ور نه بدنام کنی آینه را ای مولا

تا که هشیاری و با خویش مدارا می‌کن

چونک سرمست شدی هر چه که بادا بادا

ساغری چند بخور از کف ساقی وصال

چونک بر کار شدی برجه و در رقص درآ

گرد آن نقطه چو پرگار همی‌زن چرخی

این چنین چرخ فریضه‌ست چنین دایره را

بازگو آنچ بگفتی که فراموشم شد

سلم الله علیک ای مه و مه پاره ما

سلم الله علیک ای همه ایام تو خوش

سلم الله علیک ای دم یحیی الموتی

چشم بد دور از آن رو که چو بربود دلی

هیچ سودش نکند چاره و لا حول و لا

ما به دریوزه حسن تو ز دور آمده‌ایم

ماه را از رخ پرنور بود جود و سخا

ماه بشنود دعای من و کف‌ها برداشت

پیش ماه تو و می‌گفت مرا نیز مها

مه و خورشید و فلک‌ها و معانی و عقول

سوی ما محتشمانند و به سوی تو گدا

غیرتت لب بگزید و به دلم گفت خموش

دل من تن زد و بنشست و بیفکند لوا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۶۹ به خوانش هانیه سلیمی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
منوچهری

وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما

نکند هیچ کس این بی‌ادبان را ادبی

مسعود سعد سلمان

ای رفیقان من ای عمر و منصور و عطا

که شما هر سه سمائید و هوائید و صبا

کرده بیچاره مرا جوع به ماه رمضان

خبری هست ز شوال به نزدیک شما

تا به مغرب ننموده است مرا چهره هلال

[...]

ابوالفرج رونی

شاه باز آمد برحسب مراد دل ما

ملت از رایت او ساخته عونی به سزا

خیل خیل از خدمش تعبه کرده دگر

جوق جوق از حشمش تاختنی برده جدا

سوی هر مرحله راهی (پیموده) برده یک تن

[...]

امیر معزی

هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا

اگر آشفته و شوریده شود هست روا

منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم

منم اینک شده شوریدهٔ آن زلف دو تا

هوش‌من درلب ماهی است به قده سروسهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه