هرچه آن می رود از حد سمک تا بسما
فاعلش را نتوان گفت که چونست و چرا؟
نوبت هجر مطول شد و ز اندازه گذشت
گر درین حال بماند دل من واویلا
من ازین آتش سوزنده که در سر دارم
همچو شمعم همگی محو کند سر تا پا
آخر، ای یار دل افروز، چه بودست و چه شد؟
نظری کن بسوی بنده خود احیانا
نظر تست که گویند: حیات طیب
نفس تست که گویند: «که یحیی الموتا»
تا بکی تیر ملامت رسد از هر سویی؟
تیر پیداست ولی شست و کمان ناپیدا
قاسمی را چه غم از سرزنش دشمن و دوست
عشقبازی ز ازل گشت نصیب دل ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ درد و رنج عشق و جدایی است. شاعر از حالت عمیق اندوه و هجران صحبت میکند که به حدی رسیده که دیگر نمیتواند تحمل کند. او خود را چون شمعی میبیند که در آتش سوخته و محو میشود. شاعر از معشوق خود میخواهد که نگاهی به او بیندازد، چرا که زندگی و حیات او وابسته به نظر معشوق است. همچنین به ناتوانی در پاسخ به تیرهای ملامت دیگران اشاره میکند و بر این نکته تأکید دارد که عشق از آغاز برای او سرنوشت بوده است.
هوش مصنوعی: هر چه در عالم هستی وجود دارد، از چیزهای سبک تا سنگین، نمیتوان گفت که علت و انگیزهاش چیست و چرا به این شکل است.
هوش مصنوعی: دوران دوری و جدایی طولانی شده و از حد خود فراتر رفته است. اگر در این وضعیت دل من همچنان بماند، وای بر من!
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که به خاطر آتشی که در درونم دارم، میتوانم همه چیز را به طور کامل بسوزانم.
هوش مصنوعی: ای یار دلانگیز، در نهایت چه بر سر ما آمده است؟ لطفاً نگاهی به این بنده خودت بیفکن.
هوش مصنوعی: نگاه تو به زندگی، باعث میشود دیگران بگویند: حیات شیرین و خوب است و این نفس توست که زندهکننده میباشد.
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید در معرض سرزنش و انتقاد از سوی دیگران باشم؟ تیر سرزنش قابل مشاهده است، اما منبع آن یعنی انگشت و کمان ناشناخته و پنهان باقی مانده است.
هوش مصنوعی: قاسمی چه دغدغهای از انتقادهای دشمن و دوست دارد، از همان ابتدا عشقبازی برای دل ما مقدر شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما
نکند هیچ کس این بیادبان را ادبی
گرد گرداب مگرد ای که ندانی تو شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری
ای رفیقان من ای عمر و منصور و عطا
که شما هر سه سمائید و هوائید و صبا
کرده بیچاره مرا جوع به ماه رمضان
خبری هست ز شوال به نزدیک شما
تا به مغرب ننموده است مرا چهره هلال
[...]
شاه باز آمد برحسب مراد دل ما
ملت از رایت او ساخته عونی به سزا
خیل خیل از خدمش تعبه کرده دگر
جوق جوق از حشمش تاختنی برده جدا
سوی هر مرحله راهی (پیموده) برده یک تن
[...]
هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا
اگر آشفته و شوریده شود هست روا
منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم
منم اینک شده شوریدهٔ آن زلف دو تا
هوشمن درلب ماهی است به قده سروسهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.