تو که خورشید جهانی به جهان می تابی
از چه رو با من بیچاره چنین در تابی
آخر ای جان چه سبب همچو سر زلف بتان
با من دلشده دایم تو چنین برتابی
آخر ای دیده مهجور ستم دیده چرا
........................................... ابی
من به حسرت نگران تو و مردم گویند
بر لب دجله و مشتاق چرا بر آبی
مرغ عشق تو به اشکم همه شب غوطه زند
گر جهان آب بگیرد چه غمش مرغابی
هیچ دانی تو که خون خورده ای از دیده ی ما
ای سهی سرو از آن روی چنین سیرابی
گفتم ای دل برو و گوشه درویشی گیر
تا به کی رشته امّید وصالش بافی
او ندارد سر ما چند نشینی بر خاک
ز آتش عشق بگو تا به کی این بی آبی
چون که شد در سر غفلت نفس ای عمر عزیز
هیچ روزی دگرت نیست مگر دریابی
هیچ دانی که مرا قافله ی عمر گذشت
همچنان از سر غفلت تو چنین در خوابی
مگر از فیض الهی برسد کام جهان
ورنه ای دل تو به بحر غم بی پایابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به معشوقی میپردازد که همچون خورشید بر جهان میتابد، اما با محبوبش مانند یک زندانی رفتار میکند. او از دلتنگی و حسرتی که به عشق و وصال معشوق دارد، میگوید و با محتوای غمانگیز از آزار عشق و بیقراری خود سخن میگوید. شاعر به این فکر میکند که چقدر زمان را بیهوده میگذرانند و اشاره میکند که عمر به سرعت در حال سپری شدن است و نباید به غفلت ادامه دهد. در نهایت، نکتهی اصلی این است که اگر رحمت الهی نباشد، انسان به درد و غم بیپایانی گرفتار خواهد شد.
هوش مصنوعی: ای تو که همچون خورشید زندگیبخش هستی و نور خود را به همه جای جهان میپاشی، چرا با من که در رنج و عذاب هستم، اینگونه بیرحمانه رفتار میکنی؟
هوش مصنوعی: عزیزم، چرا مثل موهای مشکی و تابدار بتها همیشه با این حال و هوای دلگیر و پریشان در کنار من میمانی و تحمل میکنی؟
هوش مصنوعی: ای چشمان بینور و رنجیده، چرا همچنان در غم به سر میبری و از توجه و محبت دوری؟
هوش مصنوعی: من در انتظار تو هستم و مردم میپرسند چرا کنار دجله ایستادهام و به آب نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث میشود که من هر شب در اشکهایم غرق شوم. اگر دنیا هم flooded شود، برای او که مانند مرغابی است، چه اهمیتی دارد؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که ما از دیدن تو چقدر غمگین و دلشکسته هستیم، ای قامت بلند و زیبا، که به خاطر تو اینقدر شاد و سرحالیم؟
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم که برو و در گوشهای از زندگی ساده و زاهدانه زندگی کن، تا کی باید به امید رسیدن به وصال محبوب باشی؟
هوش مصنوعی: این شخص بیتوجهی میکند، و نباید وقت را بر روی زمین بگذرانیم. از عشق و آتش آن بگو که این بیآبی و کمبود محبت تا کی ادامه خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: وقتی که در غفلت و بیخبری هستی، ای عمر گرانبها، هیچ روز دیگری برای تو وجود ندارد جز این که خود را آگاه کنی و حواست را جمع کنی.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که عمرم در حال گذر است، اما تو هنوز در خواب غفلت به سر میبری و متوجه این تغییرات نمیشوی؟
هوش مصنوعی: جز با رحمت خداوند نمیتوان به خوشی و لذتهای زندگی دست یافت، وگرنه ای دل، تو در دریای بینهایت درد و غم غوطهور خواهی شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه بر آتش دل می زندم چشم آبی
آن نه آبیست که بنشاندم از دل تابی
اخگر سینه نه آن شعله خونین دارد
که فرو میرد ار از دیده چکد خونابی
گرچه صبرم مددی می دهد از هر نوعی
[...]
بازم افتاد دلِ ممتحن اندر تابی
از غم ماهجبینی شدهام مهتابی
باز از آشوبِ جهانی که نمییارم گفت
قصّه ای دارم و دارد صفتش اطنابی
جفت ابروش که طاق است چو دیدم گفتم
[...]
هست از زلف کژت در دل من قلابی
که دلم از کشش زلف تو دارد تابی
دل که در ابرویِ طاق تو چو قندیل آویخت
همچو شمعیست برافروخته در محرابی
از خیال شب وصل تو که خوابت خوش باد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.