گفتم آن ترک جفا جو نکند هیچ وفا
نکند با دل سرگشته ی ما غیر جفا
چون همه کار جهان، بنده به کامش خواهد
از چه رو می نکند کام دل خسته روا
ما نهادیم سری در قدمت سرو روان
راست گو از چه کشی ای دل و دین سر تو ز ما
بگذشتی و زدی آتش مهری به دلم
آن نه بالاست که هست او به دل خسته بلا
پادشاهی به جهان از کرمت کم نشود
گر کنی از سر لطفت نظری سوی گدا
گر تو را با من بیچاره ی مسکین جنگست
چه کنم با تو که ما سر صلحست و صفا
نام مشک ختنی برد زبانم گویی
بوی زلف تو شنیدم همه از باد صبا
دوش در ماه رخ او نظری می کردم
چون بدیدم به مه ای دوست کجا تا به کجا
من به ظلمات شب هجر تو تا کی باشم
بی رخ دوست نباشد به جهان نور و ضیا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما
نکند هیچ کس این بیادبان را ادبی
گرد گرداب مگرد ای که ندانی تو شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری
ای رفیقان من ای عمر و منصور و عطا
که شما هر سه سمائید و هوائید و صبا
کرده بیچاره مرا جوع به ماه رمضان
خبری هست ز شوال به نزدیک شما
تا به مغرب ننموده است مرا چهره هلال
[...]
شاه باز آمد برحسب مراد دل ما
ملت از رایت او ساخته عونی به سزا
خیل خیل از خدمش تعبه کرده دگر
جوق جوق از حشمش تاختنی برده جدا
سوی هر مرحله راهی (پیموده) برده یک تن
[...]
هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا
اگر آشفته و شوریده شود هست روا
منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم
منم اینک شده شوریدهٔ آن زلف دو تا
هوشمن درلب ماهی است به قده سروسهی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.