گفتم آن ترک جفا جو نکند هیچ وفا
نکند با دل سرگشته ی ما غیر جفا
چون همه کار جهان، بنده به کامش خواهد
از چه رو می نکند کام دل خسته روا
ما نهادیم سری در قدمت سرو روان
راست گو از چه کشی ای دل و دین سر تو ز ما
بگذشتی و زدی آتش مهری به دلم
آن نه بالاست که هست او به دل خسته بلا
پادشاهی به جهان از کرمت کم نشود
گر کنی از سر لطفت نظری سوی گدا
گر تو را با من بیچاره ی مسکین جنگست
چه کنم با تو که ما سر صلحست و صفا
نام مشک ختنی برد زبانم گویی
بوی زلف تو شنیدم همه از باد صبا
دوش در ماه رخ او نظری می کردم
چون بدیدم به مه ای دوست کجا تا به کجا
من به ظلمات شب هجر تو تا کی باشم
بی رخ دوست نباشد به جهان نور و ضیا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دلباختگی و درد جدایی از محبوب میپردازد. شاعر از بیوفایی معشوق سخن میگوید و احساس میکند که او جز جفا و آزار چیزی برای او نداشته است. او به ستمی که بر دل خستهاش میرود اشاره میکند و از این میپرسد که چرا معشوق به او نظر نمیکند، در حالی که میتواند با نگاهی از لطفش آرامش بخشد. همچنین شاعر به زیبایی محبوب و تاثیر آن بر دلش اشاره میکند و در نهایت، از درد و تاریکی و چگونگی نبود نور در زندگیاش بدون حضور محبوب شکایت میکند.
هوش مصنوعی: به او گفتم که آن دختر بیرحم هیچگاه با ما وفا نخواهد کرد و فقط درد و رنج به دل سرگشتهمان خواهد داد.
هوش مصنوعی: زمانی که تمام امور در دست خداوند است و بنده به نیکویی و خوشی او امیدوار است، پس چرا دل دلتنگ او این درخواست را نمیپذیرد؟
هوش مصنوعی: ما سر خود را در پای تو گذاشتهایم، ای سرو زیبا. راست بگو، چرا دل و ایمان تو را از ما دور میکنی؟
هوش مصنوعی: تو از کنارم گذشتی و با چشمانت آتش محبت را در دل من روشن کردی. این عشق فقط به خاطر حالت دلنشینت نیست، بلکه دل من که از دردهای زندگی پر است، به این محبت نیاز دارد.
هوش مصنوعی: اگر تو با بزرگواری و لطف خود نگاهی به گدا بیندازی، مقام و بزرگی تو در جهان هیچ کم نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر تو با من، که آدمی بیچاره و ناتوان هستم، دشمنی و جنگ داری، من چه میتوانم بکنم؟ زیرا من به دنبال صلح و آرامش هستم.
هوش مصنوعی: نام مشک ختن به زبانم آمده؛ گویی بوی زلف تو را از نسیم صبح شنیدم.
هوش مصنوعی: گذشته شب، به چهره او نگاهی انداختم و وقتی دیدم که مانند مهی زیباست، فهمیدم که زیبایی او چقدر عمیق و بیپایان است.
هوش مصنوعی: من تا چه زمانی باید در تاریکیهای شب جدایی تو بمانم؟ چرا که در این دنیا هیچ نوری و روشنی بدون چهرهی دوست وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما
نکند هیچ کس این بیادبان را ادبی
گرد گرداب مگرد ای که ندانی تو شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری
ای رفیقان من ای عمر و منصور و عطا
که شما هر سه سمائید و هوائید و صبا
کرده بیچاره مرا جوع به ماه رمضان
خبری هست ز شوال به نزدیک شما
تا به مغرب ننموده است مرا چهره هلال
[...]
شاه باز آمد برحسب مراد دل ما
ملت از رایت او ساخته عونی به سزا
خیل خیل از خدمش تعبه کرده دگر
جوق جوق از حشمش تاختنی برده جدا
سوی هر مرحله راهی (پیموده) برده یک تن
[...]
هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا
اگر آشفته و شوریده شود هست روا
منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم
منم اینک شده شوریدهٔ آن زلف دو تا
هوشمن درلب ماهی است به قده سروسهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.