گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

رمضان میرسد اینک دهم شعبان است

می بیارید و بنوشید که برغندان است

ور بمانیم به روزی که نشاید خوردن

ساقیا باده بگردان که فلک گردان است

آن گه از صحبت نا اهل توان رست که می

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

این تویی کت هوس باغ و سر بستان است

بی وجود تو جهان بر دل من زندان است

هیچ بر جان منت رحم نباید زنهار

دل سنگین تو گویی مگر از سندان است

قادری گر بزنی، حاکمی ار بنوازی

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

روزگاریست که در خاطرم آشوب فلان است

روزگارم چو سر زلف پریشانش از آن است

در همه شهر چو افسانه بگفتند زن و مرد

قصه ی ما و برانیم که از خلق نهان است

هم چنان بر عقب روی نکو می رود م دل

[...]

حکیم نزاری
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

بار بر خوان ملاحت نمک خوبان است

شور او در سرو سوز غم او در جان است

گر برآید به کله ماه فلک آن اینست

در خرامد به قبا سرو چمن این آن است

نیست پوشیده که چون مردم چشم است عزیز

[...]

کمال خجندی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳

 

میر میخانهٔ ما سید سرمستان است

رنداگر می طلبی ساقی سرمستان است

نور چشم است و به نورش همه را می بینم

آفتابی است که در دور قمر تابان است

چشم ما روشنی از نور جمالش دارد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲

 

کشتهٔ عشق تو دل زندهٔ جاویدان است

این چنین کشته کسی زندهٔ جاویدان است

سخن از گنج و طلسم ار بکنم عیب مکن

عشق گنجیست که در کنج دل ویران است

جان فدا کردم و جانان نظری کرد به من

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۲۴

 

وه که امروز چو پالوده دلم لرزان است

که به ناگه بربایند، چو در دکان است

هیچ دانی که چرا دنبه بود در پی گوشت

هست این چاکر دیرینه و او سلطان است

گر فروشند به ملک دو جهان یک گیپا

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۹۲

 

آه از این درد که از عشق مرا در جان است

این چه سوزی است که در سینه مرا پنهان است

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۹۲

 

در دلم آتش جوع از هوس بریان است

دل من در رخ جان پرور نان حیران است

مرهم درد دل من نبود جز کشکک

«این چه دردی است که در سینه مرا پنهان است»

نیست بی یاد برنج و حبشی یک نفسم

[...]

صوفی محمد هروی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

از گل روی تو باغ دل ما خندان است

بهر اندوه تو چشم و دل ما گریان است

عندلیب چمن از آه دل خسته ما

بر سر سرو سهی وقت سحر نالان است

خال ابروی تو محراب نشین است ایماه

[...]

کوهی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

زلف شبرنگ تو سر حلقه درویشان است

مردم چشم خوشت پیر سیه پوشان است

درخرابات مغان رفتم و دیدم خندان

لعل سیراب لبش ساقی میخواران است

قبله هر دو جهان روی چو خورشید شماست

[...]

کوهی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

صد نشان خاک مرا از اثر عصیان است

یکی از جمله ی آنها گل نافرمان است

زان درین بحر خموشند حقایق دانان

که حبابی چو برآورد نفس، طوفان است

ذوقی از دیدن معشوق به دلگیری نیست

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۵

 

برق خاشاک گنه، روزه تابستان است

دود این آتش جانسوز به از ریحان است

می توان یافت ز سی پاره ماه رمضان

آنچه ز اسرار الهی همه در قرآن است

هست در غنچه لب بسته این ماه نهان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۶

 

زنگ آیینه من صحبت بیدردان است

نفس سوختگان مغز مرا ریحان است

نعل پیران بود از قامت خم در آتش

این کمانی است که چون تیر، سبک جولان است

آفتابی که بود ایمن از آسیب زوال

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۷

 

(جسم زاری است که با آه به هم پیچیده است

گردبادی که درین بادیه سرگردان است)

(دل رم کرده ما را به تغافل مسپار

که سبکسیرتر از سنگ کف طفلان است)

هر که بر عیب کسان پرده نپوشد صائب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۸

 

از گرانخوابی ما عمر سبک جولان است

لنگر کشتی ما بال وپر طوفان است

سادگی بین که همان فکر اقامت داریم

گرچه گوی سر ما در خم نه چوگان است

می برد قامت خم رو به اجل پیران را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۹

 

خط نارسته که در لعل لب جانان است

همچو زهری است که در زیر نگین پنهان است

خال مشکین تو از زلف دلاویزترست

خط ریحان تو گیرنده تر از قرآن است

قفل گردیدن دریاست نظر بستن من

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۰

 

گرچه رویش ز لطافت ز نظر پنهان است

هر که را می نگرم در رخ او حیران است

می توان خواند ز پشت لب او بی گفتار

سخنی چند که در زیر لبش پنهان است

حسن او پا به رکاب از خط مشکین شد و باز

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۲

 

هر سر موی تو در کاوش دل مژگان است

خط ریحان تو گیرنده تر از قرآن است

صائب تبریزی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

چشم صاحبنظران خیره بر آن ایوان است

که بهر سو نگری حلوه که جانان است

عکسها در نظر آیند ولی یک اصل است

جسمها جلوه گر آینده ولی یک جان است

دیده ی اصل نگر شیفته ی صورت عکس

[...]

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۲