گنجور

 
کوهی

از گل روی تو باغ دل ما خندان است

بهر اندوه تو چشم و دل ما گریان است

عندلیب چمن از آه دل خسته ما

بر سر سرو سهی وقت سحر نالان است

خال ابروی تو محراب نشین است ایماه

سر زلفین تو سر حلقه عیاران است

چشم بر هم مزن ایدل شب تاریک بگشت

یار چون مردمک دیده بیداران است

کو بکو گشتم و از باد صبا پرسیدم

همه گفتند که دلدار تو هم در جان است

گفته بودی که دل جمله در انگشت من است

دل از این روی چو زلف تو چه سرگردان است

کوهی از جمله ذرات گواهی دارد

گفت پیش همه درویشی درویشان است

 
 
 
حکیم نزاری

رمضان میرسد اینک دهم شعبان است

می بیارید و بنوشید که برغندان است

ور بمانیم به روزی که نشاید خوردن

ساقیا باده بگردان که فلک گردان است

آن گه از صحبت نا اهل توان رست که می

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
کمال خجندی

بار بر خوان ملاحت نمک خوبان است

شور او در سرو سوز غم او در جان است

گر برآید به کله ماه فلک آن اینست

در خرامد به قبا سرو چمن این آن است

نیست پوشیده که چون مردم چشم است عزیز

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

میر میخانهٔ ما سید سرمستان است

رنداگر می طلبی ساقی سرمستان است

نور چشم است و به نورش همه را می بینم

آفتابی است که در دور قمر تابان است

چشم ما روشنی از نور جمالش دارد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
صوفی محمد هروی

وه که امروز چو پالوده دلم لرزان است

که به ناگه بربایند، چو در دکان است

هیچ دانی که چرا دنبه بود در پی گوشت

هست این چاکر دیرینه و او سلطان است

گر فروشند به ملک دو جهان یک گیپا

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
کوهی

زلف شبرنگ تو سر حلقه درویشان است

مردم چشم خوشت پیر سیه پوشان است

درخرابات مغان رفتم و دیدم خندان

لعل سیراب لبش ساقی میخواران است

قبله هر دو جهان روی چو خورشید شماست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه