از گل روی تو باغ دل ما خندان است
بهر اندوه تو چشم و دل ما گریان است
عندلیب چمن از آه دل خسته ما
بر سر سرو سهی وقت سحر نالان است
خال ابروی تو محراب نشین است ایماه
سر زلفین تو سر حلقه عیاران است
چشم بر هم مزن ایدل شب تاریک بگشت
یار چون مردمک دیده بیداران است
کو بکو گشتم و از باد صبا پرسیدم
همه گفتند که دلدار تو هم در جان است
گفته بودی که دل جمله در انگشت من است
دل از این روی چو زلف تو چه سرگردان است
کوهی از جمله ذرات گواهی دارد
گفت پیش همه درویشی درویشان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و زیبایی معشوق پرداخته است. شاعر از شادیهایی که زیباییهای معشوق در دل او به وجود آورده، سخن میگوید و در عین حال از اندوه و غم ناشی از دوری او نیز lament میکند. او به توصیف ویژگیهای زیبای معشوق میپردازد و از شوق و آرزوهای خود مینویسد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که عشق و دلباختگی، حقیقیترین واقعیت زندگی اوست و تمام جهان به عشق او گواهی میدهد.
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو سبب شادابی دل ماست، اما غم تو باعث اشک و اندوه چشمان و دل ما شده است.
هوش مصنوعی: پرنده خوشصدا و زیبای چمن، به خاطر درد دلهای ما، در زمان سحر بر روی درخت بلند و باابهت سرو نالان و غمگین است.
هوش مصنوعی: خطی که در ابرویت است، مانند محرابی است که انسان را به قصد عبادت جذب میکند. و مجنون زلفهای تو، در حقیقت، مرکز توجه و زیبایی جوانان و عیاران است.
هوش مصنوعی: چشم بر هم نگذار، ای محبوب، شب تیره به پایان رسید و یار مانند مردمک چشم بیداران است.
هوش مصنوعی: به هر جا که رفتم و از باد صبا سوال کردم، همه گفتند که معشوق تو هم در وجود تو و در جانت حضور دارد.
هوش مصنوعی: تو گفته بودی که همه دلها در دست من است، اما حالا دلم مثل موهای تو چقدر بیقرار و آشفته است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در میان تمام ذرات و اجزای طبیعت، کوهها نیز شاهد هستند و بنابراین درویشها و افراد عارف باید با دانش و آگاهی در میان مردم حضور داشته باشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رمضان میرسد اینک دهم شعبان است
می بیارید و بنوشید که برغندان است
ور بمانیم به روزی که نشاید خوردن
ساقیا باده بگردان که فلک گردان است
آن گه از صحبت نا اهل توان رست که می
[...]
بار بر خوان ملاحت نمک خوبان است
شور او در سرو سوز غم او در جان است
گر برآید به کله ماه فلک آن اینست
در خرامد به قبا سرو چمن این آن است
نیست پوشیده که چون مردم چشم است عزیز
[...]
میر میخانهٔ ما سید سرمستان است
رنداگر می طلبی ساقی سرمستان است
نور چشم است و به نورش همه را می بینم
آفتابی است که در دور قمر تابان است
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
[...]
وه که امروز چو پالوده دلم لرزان است
که به ناگه بربایند، چو در دکان است
هیچ دانی که چرا دنبه بود در پی گوشت
هست این چاکر دیرینه و او سلطان است
گر فروشند به ملک دو جهان یک گیپا
[...]
زلف شبرنگ تو سر حلقه درویشان است
مردم چشم خوشت پیر سیه پوشان است
درخرابات مغان رفتم و دیدم خندان
لعل سیراب لبش ساقی میخواران است
قبله هر دو جهان روی چو خورشید شماست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.