گنجور

 
حکیم نزاری

رمضان میرسد اینک دهم شعبان است

می بیارید و بنوشید که برغندان است

ور بمانیم به روزی که نشاید خوردن

ساقیا باده بگردان که فلک گردان است

آن گه از صحبت نا اهل توان رست که می

آشکارا بخورندی که چه خوش دوران است

راستی مجلس با مشغله بی ترتیب

گر بهشت است به نزدیک خرد زندان است

باده پنهان خور و از عربده جویان بگریز

گوشه ای گیر که عیشی به فراغت آن است

گرت از رفتن و آوردن می باری هست

سهل باشد که نه دردی است که بی درمان است

من به نوک مژه نقبی بزنم تا سر خم

خم هم سایه که در زیر زمین پنهان است

من کی از ماه قدر دست بدارم یک ماه

که میان من و او صحبت جانا جان است

نکند توبه نزاری و اگر نیز کند

شیشة توبه که بر سنگ زنند آسان است