گنجور

 
سلیم تهرانی

صد نشان خاک مرا از اثر عصیان است

یکی از جمله ی آنها گل نافرمان است

زان درین بحر خموشند حقایق دانان

که حبابی چو برآورد نفس، طوفان است

ذوقی از دیدن معشوق به دلگیری نیست

غنچه در چاک قفس، قفل در زندان است

باخبر باش فریبت ندهد ای زاهد

می دود در رگ و پی، دختر رز شیطان است!

کام دل جلوه گر و دست تصرف کوتاه

نفس ما همچو سگ خانه ی آهوبان است

چهره گلگون نکند جز می انگور، سلیم

رگ تاک است که در هند خطابش پان است