گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - در مدح عضد الدوله امیر یوسف برادر سلطان محمود

 

یاد باد آن شب کان شمسه خوبان طراز

بطرب داشت مرا تا بگه بانگ نماز

من و او هر دو بحجره در و می مونس ما

باز کرده در شادی و در حجره فراز

گه بصحبت بر من با بر او بستی عهد

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود غزنوی

 

آشتی کردم با دوست پس از جنگ دراز

هم بدان شرط که بامن نکند دیگر ناز

زانچه کرده ست پشیمان شد و عذر همه خواست

عذر پذرفتم و دل در کف او دادم باز

گر نبودم به مراد دل او دی و پریر

[...]

فرخی سیستانی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۵

 

ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ناز

روز ناز تو گذشته‌است بدو نیز مناز

ناز دنیا گذرنده است و تو را گر بهشی

سزد ار هیچ نباشد به چنین ناز نیاز

گر بدان ناز تو را باز نیاز است امروز

[...]

ناصرخسرو
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - در مدح شاه ابونصر محمد در تهنیت عید

 

از غم هجر طراز همه خوبان طراز

زرد و باریکم و لرزانم چون تار طراز

بامید خبر یار و به طمع نظرش

بشبان سیه دیر و بروزان دراز

اگرم گوش بخارد نبرم دست بگوش

[...]

قطران تبریزی
 

لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۶۰ - به شاهد لغت لنج، بمعنی بیرون روی

 

کره ای را که کسی نرم نکردست متاز

بجوانی و بزور و هنر خویش مناز

نه همه کار تودانی نه همه زورتراست

لنج پر باد مکن بیش و کتف بر مفراز

لبیبی
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۳ - در وصف بهار و مدح شهریار

 

نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز

می خوشبوی فزار آور و بربط بنواز

ای بلنداختر نام‌آور، تا چند به کاخ

سوی باغ آی که آمد گه نوروز فراز

بوستان عود همی‌سوزد، تیمار بسوز

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - مسمط چهارم

 

تا هزارآوا از سرو برآرد آواز

گوید: او را مزن ای باربد رودنواز

که به زاری وی و زخم تو شد از هم باز

عابدان را همه در صومعه پیوند نماز

منوچهری
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۶۴

 

عید و آدینه بهٔک بار رسیدند فراز

وز نشیب آمد خورشید همی سوی فراز

زانکه اندر پی این جشن رسولِ عربی

جشن شاهانِ عجم تنگ رسیدست فراز

خرم این جشن‌ که برنامهٔ شرع است نگار

[...]

امیر معزی
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۳ - در مدح و تهنیت خدام صاحب ناصرالدین طاهربن المظفر هنگام باز آمدن از زمین غور به جانب هراة

 

موکب عالی دستور جهان آمد باز

به سعادت به مقر شرف و عزت و ناز

جاودان در کنف خیر و سعادت بادا

موکبش تا به سعادت رود و آید باز

صاحب و صدر زمین ناصر دین آنکه قضا

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۴ - در عذر کم‌خدمتی ومدح امیر مودود احمد عصمی

 

زندگانی ولی نعمت من باد دراز

در مزید شرف و دولت و پیروزی و ناز

باد معلوم خداوند که من بنده همی

نیستم جمله حقیقت چو نیم جمله مجاز

از موالید جهانم من و در کل جهان

[...]

انوری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - در مدح خواجه بهاء الدین

 

ای ترا بخت ندیم آمده دولت دمساز

وی ترا چرخ رفیق آمده انجم همراز

ای شده منجلی از دانش تو سینه عقل

وی شده ممتلی از بخشش تو معده آز

خواجه شرق بهاء الدین مخدوم جهان

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۱۲

 

اقبل العید بقدح غلب الدهر و فاز

وسقی الخمر فقد حل لنا الشرب و جاز

عید فرخنده به اقبال رسیدست فراز

باز خواهید می لعل که عید آمد باز

موسم طاب و یوم حسن غرته

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۶

 

راز سر بسته اگر راست نمی‌گویم باز

جملهٔ خلق بدانند به تسبیح و نماز

گر بدانند که بی او همه هیچ‌اند همه

پس چه اقرار حقیقی و چه انکار مجاز

چون همه اوست من و تو که و چه ای همه او

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۱

 

گر خدا دولت و بختم دهد و عمر دراز

دیده روشن کنم از خاک سر کوی تو باز

آستانت به تضرع ز خدا می‌خواهم

که نکرده ست کسی جز به نیاز این در باز

کس ندانم که در این ورطه مرا چاره کند

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶

 

من بدین خواری و این غربت از آن راه دراز

به تمنای تو افتاده‌ام، ای شمع طراز

آمدم تا به در خانه سلامت گویم

به ملامت ز سر کوچه کجا گردم باز؟

گر چه در شهر ترا هم نفسان بسیارند

[...]

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

ای خم ابروی تو قبله اصحاب نیاز

جز ترا می نبرند اهل دل از صدق نماز

عشق و خوبی بمن و تست سزا کز من و تو

نوشد از عهد کهن قصه محمود و ایاز

مه ز بس حسرت حسنت بمنازل نرسد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

ساقیا خیز که گل عزم چمن دارد باز

گوهر کام دل اندر صدف جان انداز

مرغ جانرا بده از می پر و بالی که کند

در هوای گل سیراب چو بلبل پرواز

صبحدم نعره بلبل شنو از طرف چمن

[...]

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴

 

در مسجد چه زنی اینک در میکده باز

خیز مردانه قدم در نه و خود را در باز

مست رو بر در میخانه که مستان خراب

نکنند از پی هشیار در میکده باز

تا به دردی قدح جامه نمازی نکنی

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - در مدح سلطان اویس

 

دارم آهنگ حجاز ، ای بت عشاق نواز

راست کن ساز ونوایی زپی راه حجاز

راز جان گوش کن از عود که ره یافته اند

محرمان حرم اندر حرم پرده یراز

پرده سازده امروز ، که خاتون حجاز

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۲ - در مدح شاه دوندی

 

حور اگر دیده بدین روضه کند روزی باز

کند از شرم در روضه فردوس فراز

ای نهال چمن جا ه در این روضه ببال

وی حریم حرم قدر بدین کعبه بناز

بوستانی است که طاوس ملایک هر دم

[...]

سلمان ساوجی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode