گنجور

 
ابن یمین

ساقیا خیز که گل عزم چمن دارد باز

گوهر کام دل اندر صدف جان انداز

مرغ جانرا بده از می پر و بالی که کند

در هوای گل سیراب چو بلبل پرواز

صبحدم نعره بلبل شنو از طرف چمن

بتماشای گلت میدهد از جان آواز

وقت آنست که بر گل دو سه روزی بزنیم

چار تکبیر روان در عقب پنج نماز

زاهدا طعنه مزن بر من ورندی که از آنک

مسجد و میکده یکسانست بر اهل نیاز

من و سودای غم عشق بس این مایه مرا

تو سخن خواه حقیقت شنو و خواه مجاز

آرزو میکندم با تو بخلوت نفسی

کار من جمله نیاز و تو همه بر در ناز

هنرم نیست بجز عشق تو ای بیخبران

پیش محمود مگوئید دگر عیب ایاز

 
 
 
فرخی سیستانی

یاد باد آن شب کان شمسه خوبان طراز

بطرب داشت مرا تا بگه بانگ نماز

من و او هر دو بحجره در و می مونس ما

باز کرده در شادی و در حجره فراز

گه بصحبت بر من با بر او بستی عهد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ناز

روز ناز تو گذشته‌است بدو نیز مناز

ناز دنیا گذرنده است و تو را گر بهشی

سزد ار هیچ نباشد به چنین ناز نیاز

گر بدان ناز تو را باز نیاز است امروز

[...]

منوچهری

نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز

می خوشبوی فزار آور و بربط بنواز

ای بلنداختر نام‌آور، تا چند به کاخ

سوی باغ آی که آمد گه نوروز فراز

بوستان عود همی‌سوزد، تیمار بسوز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

از غم هجر طراز همه خوبان طراز

زرد و باریکم و لرزانم چون تار طراز

به امید خبر یار و به طمع نظرش

به شبان سیه دیر و به روزان دراز

اگرم گوش بخارد نبرم دست به گوش

[...]

لبیبی

کره ای را که کسی نرم نکردست متاز

بجوانی و بزور و هنر خویش مناز

نه همه کار تودانی نه همه زورتراست

لنج پر باد مکن بیش و کتف بر مفراز

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه