دارم آهنگ حجاز ، ای بت عشاق نواز
راست کن ساز ونوایی زپی راه حجاز
راز جان گوش کن از عود که ره یافته اند
محرمان حرم اندر حرم پرده یراز
پرده سازده امروز ، که خاتون حجاز
می دهد جلوه حسن از تتق عزت وناز
آفتاب طرب از مشرق خم می تابد
خیز ومی خورد که نکردند در توبه فراز
یا رخواهی که به شادی زدرت باز آید ؟
راه دل پاک کن وخانه دل را در باز
مرحبا می شنود پخته این ره ! زدر آ
بختی از سر در آ، نشنود الا آواز
پختگان بین شده از شوق ندابی دل وهوش
بختیان بین همه از صوت ندا در تک وتاز
عاشقان حرم از جام ندا سر مستند
مطربا این غزل از پرده عشاق نواز
ای بگرد حرمت طوفان کنان اهل نیاز !
عاشقانی به صفا راهروانی سر باز
چشمه نوش لبت بر لب کوثر خندان
آب چاه ز نخت بر چه زمزم طناز
گرد کوی تو کند کعبه همه عمره طواف
پیش روی تو برد قبله همه روزه نماز
باد قربان کمان خانه ابروی تو دل
خاصه آن دم که بود چشم خوشت تیر انداز
دست در حلقه موی تو اگر نتوان کرد
بر در کعبه کوی تو نهم روی نیاز
نیست سودای سر زلف تو کار همه کس
کین طریقی است خم اندر خم و دلگیر و دراز
می کشد راست چو زلف کج تو سر به بهشت
راه سودای تو کان پر زنشیب است و فراز
برو ای قافله باد و بیاور بویش
می دهم جان بستان و بده آنجا به جواز
باد صد جان مقدس بفدای نفسی
که صبا بوی اویس از یمن آرد به حجاز
ای دل از بادیه محنت عشقش جان را
به حریم حرم مرحمت شاه انداز
وارث سلطنت ملک کیان ، شاه اویس
شاه دین پرور دشمن شکن دوست نواز
آنکه از جرعه جام کرم مجلس اوست
ز امتلا همچو صراحی به فواق آمده باز
ای همایان شده در عرصه ملکت جبار!
وی پلنگان شده در رسته عدلت خراز
رای فیروز تو بر افسر خورشید نگین
عهد میمون تو بر دامن ایام طراز
بوده آغاز زمان تو ستم را انجام
گشته انجام عدوی تو امان را آغاز
چتر انصاف تو چون ظل همای اندازد
کبک در سایه او خنده زند بر شهباز
شد به بخت تو سر تخت مقام محمود
شد یقینم که تو محمودی و اقبال ایاز
خصم را تیغ تو در دم به زبان عاجز کرد
در زبان و دم شمشیر تو هست این اعجاز
گر به شاهی دگری مثل تو داند خود را
عقل داند به همه حال حقیقت ز مجاز
در زمان تو به جز دشمن جانت زکمال
نکشیدست کسی زحمتی از دست انداز
گه چو خورشید عنان بر جهت مشرق تاب
گه زمشرق برود بر طرف مغرب تازبه سنان
به بنان درگه بخشش رخ احباب افروز
درگه کوشش سر بدخواه افراز
طبل باز تو هر آنجا که به آواز آمد
نثر طایر کند از قله گردون پرواز
خسروا دور فلک هیچ نمی پردازد
به من خسته تو یک لحظه به حالم پرداز
آسمان خواهدم از خاک درت دور افکند
آفتابا نظری بر من خاکی انداز
درثبات قدمم صلب تر از کوه ولی
غم دوران زمان است غمی کوه گداز
به جز از غصه مرا نیست حریفی دلدار
به جز از ناله مرا نیست تدینی دم ساز
هر کس بر در تو رسمی و راهی دارد
من به بیراهیم از جمله اقران ممتاز
دوش پیر خرد از روی نصیحت می گفت
در دو بیتم سخنی خوش به طریق ایجاز
شد در آمد شدنت عمر به پایان سلمان
بیشتر زین به سر خان طمع دست میاز
تا به کی دست دراز کنی؟ اکنون وقت است
که به کنجی بنشینی و کنی پای دراز
کامرانیت چنان باد که در دور فلک
هیچ باقیت نماند به جز از عمر دراز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و عشق عمیق نسبت به محبوب و حرم آن اشاره دارد. شاعر از ساز و نوای خاصی سخن میگوید که از حجاز به گوش میرسد و عشق و طرب را به تصویر میکشد. در این شعر، اشاره به زیبایی و جاذبههای خاص محبوب (خاتون حجاز) شده و عشق و حضور در حرم به مثابه یک سفر روحانی توصیف میگردد. شاعر از خوشحالی و شور و شوق عاشقانه سخن میگوید و خواستههای دل و نیازهای روحی خود را با زبانی شیوا و احساسبرانگیز به تصویر میکشد. همچنین، به قدرت و حکمت محبوب و دوران عدل او پرداخته میشود و تأکید میشود که عشق به او تنها راه نجات است. در نهایت، شاعر به تنهایی و غمهای خود در عالم عشق اشاره میکند و به دنبال قرب و وصال محبوب خود است.
هوش مصنوعی: من به سوی حجاز میروم، ای محبوبی که عاشقان را نوازش میکنی، ساز و نوایی از طرف آن راه برای من آماده کن.
هوش مصنوعی: به صدای عود گوش کن که رازهای دل را فاش میکند. کسانی که به حقیقت نزدیک شدهاند، در حرم امن الهی به رازهای نهفته پی بردهاند.
هوش مصنوعی: امروز پردهبرداری میشود که بانوی حجاز زیباییاش را با هنری از افتخار و ناز نشان میدهد.
هوش مصنوعی: خورشید شادی از سمت شرق نور میافشاند، برخیز و بنوش که در توبه تا حال هیچ چیز به اوج نرسیده است.
هوش مصنوعی: آیا میخواهی که شادی دوباره به زندگیات برگردد؟ باید دل خود را پاک کنی و فضای دل را برای خوشبختی آماده سازی.
هوش مصنوعی: سلام و درود بر تو! در این راه، کسی که تجربه و آگاهی دارد، میتواند به زودی به اوج برسد. اما کسی که تواناییهای خود را از دست داده و در وضعیت نامناسبی قرار دارد، تنها صدای دلسردی و ناامیدی را خواهد شنید و از موفقیت دور خواهد ماند.
هوش مصنوعی: مردم پخته و باتجربه از شوق و محبت به یکدیگر به وجد آمدهاند و عدهای نیز از صدای ندا و دعوت به فعالیت و تلاش در حال حرکت و تلاش هستند.
هوش مصنوعی: عاشقان در حرم، از جام ندا سرمست شدهاند. ای مطرب، این غزل را از دل عاشقان بخوان.
هوش مصنوعی: ای کسی که در سختی و مشکلات، به یاری نیازمندان و عاشقان صفا میپردازی! این افراد با دلی پاک و خالص به دنبال هدف خود هستند.
هوش مصنوعی: چشمه شیرینی لب تو مانند لب کوثر شادیبخش است و آب چاه نیز در برابر زیبایی زمزم بینظیر است.
هوش مصنوعی: تمام عمرم دور گرد تو میچرخم مانند کسانی که به کعبه میروند و هر روز به خاطر تو قبلهام را عوض میکنم و نماز میخوانم.
هوش مصنوعی: باد به سوی ابروی تو رفته و قربان آن کمان زیبایت میشود، به ویژه وقتی که چشمان زیبایت به مانند تیر، دل را هدف قرار میدهند.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم دستم را در حلقه موی تو بگذارم، به درِ کعبه میروم و برای دیدن تو، حاجت خود را طلب میکنم.
هوش مصنوعی: علاقه و شوق به زیبایی معشوق، کار هر کسی نیست؛ زیرا این راه پرپیچ و خم، دشوار و طاقتفرساست.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت زلفهای تو، کسی که به سمت بهشت میرود، به راحتی به دام میافتد. اینجا بهشت، پر از نوسانات و تغییرات است.
هوش مصنوعی: برو و بوی خوش آن قافله را بیاور تا من جانم را بدهم و اجازهام را بگیرم که به آنجا بروم.
هوش مصنوعی: باد با خود جانهای زیادی را به قربان نفسی میآورد که نسیم، بوی اویس را از یمن به حجاز میآورد.
هوش مصنوعی: ای دل، از دشواریهای عشق آن معشوق، جانت را به سرای رحمت پادشاه بسپار.
هوش مصنوعی: شاه اویس، وارث پادشاهی سرزمین کیان، کسی است که دین را پرورش میدهد، دشمنان را شکست میدهد و نسبت به دوستان مهربان است.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر رفتار دلنشین و مهربانش در مجالس مورد توجه قرار دارد، به گونهای دچار شوق و هیجان شده است که شبیه به صراحی پر از نوشیدنی، به حالت غرق و سکر آمده است.
هوش مصنوعی: ای پرندگان بزرگ و آزاد که در دنیای قدرت بر زمین نشستهاید! ای پلنگان عدالتخواه که در صفوف حق و انصاف ایستادهاید!
هوش مصنوعی: ای فیروز، تو همچون نگینی بر تاج خورشید میدرخشی، و عهدت به مانند زینتی بر دامن روزگار است.
هوش مصنوعی: از همان آغاز زمان، ستمگری وجود داشته است و اکنون زمان آن رسیده که دشمنان تو امنیت و آرامش را از دست بدهند.
هوش مصنوعی: سایه انصاف تو مانند سایه پرندهای بزرگ است که کبک زیر آن آرامش دارد و بر روی شهباز میخندد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که سرنوشت و شانس تو به بالاترین مقام و جایگاه رسیده و من به طور قطع مطمئن هستم که تو شخصی شایسته و خوشاقبالی هستی.
هوش مصنوعی: حریف تو به وسیله شمشیر تو در یک لحظه شکست خورد و زبانش از قدرت و تأثیر آن عاجز شد. این نشان میدهد که قدرت شمشیر تو معجزه آساست و توانایی آن نه تنها در خود تیغ، بلکه در کلام و بیان تو نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند تو را در مقام شاهی بشناسد، در حقیقت خود را عاقل میداند و در هر شرایطی واقعیت را از غیرواقعیت تشخیص میدهد.
هوش مصنوعی: در زمان تو، هیچکس جز دشمن جانت زحمتی برایت ایجاد نکرده و از مسیر زندگی برخلاف تو، کسی به مشکل نیفتاده است.
هوش مصنوعی: گاهی همچون خورشید به سمت شرق حرکت میکند و گاهی به سمت غرب میچرخد تا به اوج برسد.
هوش مصنوعی: به دستهای خودت، با مهربانی و بخشش، چهرهی دوستان را روشن کن. از تلاش و کوششهای جدی و بیرحمانه در برابر بدخواهان دوری کن.
هوش مصنوعی: در هر مکان که صدای طبل به گوش برسد، پرنده ای از قله آسمان به پرواز درمیآید.
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ! دور چرخ فلک هیچ توجهی به من خسته نمیکند، ای عشق، تو یک لحظه به حال من توجه کن.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که آسمان از این خاک دور شود و تو ای آفتاب، با نگاهی به من خاکی، به من لطف کن.
هوش مصنوعی: من در استواری و پایداری به اندازه کوه محکم و استوارم، اما دلگرانیم از غم و اندوهی است که زمان بر من تحمیل میکند؛ غمی که به اندازه آتشفشانی است که به جوش آمده.
هوش مصنوعی: جز غصه و غم، کسی در کنارم نیست که به من دلگرمی بدهد. همچنین جز ناله و شکایت من، هیچ چیز دیگری صدای دلنشینی ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی برای خود یک راه و روش در ارتباط با تو دارد، اما من مانند دیگران نیستم و از این مسیرها دور افتادهام.
هوش مصنوعی: شب گذشته، پیر خردمند از روی آگاهی و نصیحت به من گفت که در دو بیت کوتاه، سخنی زیبا و دلنشین نهفته است.
هوش مصنوعی: زمانی که تو به دنیا آمدی، عمر من به پایان رسید، ای سلمان؛ پس از این بیشتر از این بر سر میز آرزوها دست نینداز.
هوش مصنوعی: دیگر چقدر به دنبال چیزهای بیرونی باشی؟ حالا زمان آن رسیده که آرام بگیری و به خودت فکر کنی.
هوش مصنوعی: خوشی و کامیابی تو باید به قدری باشد که در سفر زندگی، هیچ چیزی از عمر طولانیات باقی نماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد باد آن شب کان شمسه خوبان طراز
بطرب داشت مرا تا بگه بانگ نماز
من و او هر دو بحجره در و می مونس ما
باز کرده در شادی و در حجره فراز
گه بصحبت بر من با بر او بستی عهد
[...]
ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ناز
روز ناز تو گذشتهاست بدو نیز مناز
ناز دنیا گذرنده است و تو را گر بهشی
سزد ار هیچ نباشد به چنین ناز نیاز
گر بدان ناز تو را باز نیاز است امروز
[...]
نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز
می خوشبوی فزار آور و بربط بنواز
ای بلنداختر نامآور، تا چند به کاخ
سوی باغ آی که آمد گه نوروز فراز
بوستان عود همیسوزد، تیمار بسوز
[...]
از غم هجر طراز همه خوبان طراز
زرد و باریکم و لرزانم چون تار طراز
به امید خبر یار و به طمع نظرش
به شبان سیه دیر و به روزان دراز
اگرم گوش بخارد نبرم دست به گوش
[...]
کره ای را که کسی نرم نکردست متاز
بجوانی و بزور و هنر خویش مناز
نه همه کار تودانی نه همه زورتراست
لنج پر باد مکن بیش و کتف بر مفراز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.