گنجور

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۷ - وله فی هذا الوزن قدس الله روحه

 

خوشتر از حمام و رخت پاک نیست

کهنه گر باشد لباست باک نیست

هر که در بر جامه خود میدرد

در حقیقت صاحب ادراک نیست

از همه رختی ببرمیکن مله

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۶۲ - مولانای رومی فرماید

 

نگارا مردگان از جان چه دانند

کلاغان قدر تابستان چه دانند

نیفتد جمله با احوال پرده

که سلطانان غم دربان چه دانند

بصوف زاغکی کم زروسی

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

گرچه سلطانست در جمع رخوت

جامه قلبست چون شد دامنش

این معما هر که چون بند قبا

میگشاید میدهم پیراهنش

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۷

 

از رخوتم عاریت کردی طلب

(چون برم از پیش یاری آمدی)

از فراش خانه هیچم کم نبود

(گر بمن خرم نکاری آمدی)

جامه بودی مرا از صوف نیز

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۱۰

 

جامه پوشانند در بازار رخت

یکقدم درنه که بازاری خوشست

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۳۸

 

هیچکس رانیست از رختی گزیر

از گداو شاه و از برناو پیر

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۴۲

 

گر در آمد بقچه را زد دور باش

گفت ای خسقی زوالا دور باش

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایش‌نامه

 

گر در آمد بقچه را زد دور باش

گفت ای خسقی زوالا دور باش

نظام قاری
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱ - آغاز

 

ای به یادت تازه جان عاشقان

زآب لطفت تر زبان عاشقان

از تو بر عالم فتاده سایه‌ای

خوبرویان را شده سرمایه‌ای

عاشقان افتاده آن سایه‌اند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲ - حکایت آن کرد که در انبوهی شهر کدویی بر پای خود بست تا خود را گم نکند

 

کردی از آشوب گردش‌های دهر

کرد از صحرا و کوه آهنگ شهر

دید شهری پر فغان و پر خروش

آمده ز انبوهیِ مردم به‌جوش

بی‌قراران جهان در هر مَقَر

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳ - نعت خواجه ای که ربقه بندگیش طوق گردن سر بلندان است و داغ غلامیش نشان دولت ارجمندان

 

خواجه ای کش خیل شاهان بنده اند

حلقه حکمش به گوش افکنده اند

مقبلان را قبله جان روی اوست

کعبه امید خاک کوی اوست

کویش آمد کعبه هر محرمی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۴ - حکایت آن غلام نخوت‌کیش که به واسطهٔ مکنت خواجهٔ خویش از محنت قحط و تنگ‌سالی بی‌باک بود و لاابالی

 

در دیار مصر قحطی خاست سخت

کز فزع هر کس به نیل انداخت رخت

چون به سوی نان رهی نشناختند

رخت هستی را در آب انداختند

بود جانی قیمت هر تای نان

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۵ - در مدح پادشاه دین پناه ظل الله فی الارضین علی مفارق الضعفاء و المساکین

 

در خم این گنبد عالی اساس

چیست شغل شاکر منعم شناس

در مقام شاکری بودن مقیم

بر کرم های جهاندار کریم

آن کرم خاصه که حکمش شامل است

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۶ - حکایت آن شاعر که دعوی مداحی شاه کرد و نامه ای مختصر به نام شاه پیش آورد

 

شاعری شد پیش شاه نامور

کای ز رفعت سوده در افلاک سر

در مدیحت تازه شعری گفته ام

گوهری روشن چو شعری سفته ام

گرچه خلقی در مدحت سفته اند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۷ - اظهار عجز از استیفای ثنا کردن و دست تضرع به ادای دعا برآوردن

 

به که اکنون اعتراف آرم به عجز

نعره اقرار بردارم به عجز

پیش ارباب ذکا اینست دین

سر لا احصی ثنا اینست این

چون ثنایش را نمی یارم شمار

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۸ - انتقال به مدح گوهر کان فتوت و مشید ارکان اخوت والی ملک جاه و جمال یوسف مصر فضل و افضال اعز الله تعالی انصاره و ضاعف اقتداره

 

نیکخواهی خاصه کو را یاور است

گشته پیدا با وی از یک گوهر است

کرده جا در سایه اقبال او

سایه وار افتاده در دنبال او

هر کجا این آفتاب آن پرتو است

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۹ - در صفت ضعف و پیری و سد باب منفعت گیری

 

عمرها شد تا درین دیر کهن

تار نظمم بسته بر عود سخن

هر زمان از نو نوایی می زنم

دم ز دیرین ماجرایی می زنم

رفت عمر و این نوا آخر نشد

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۰ - حکایت آن پیر هشتاد ساله که پیش طبیب رسید و از وی علاج ضعف خود پرسید و جواب دادن طبیب که علاج تو آنست که جوان شوی و از هشتاد به چهل واپس روی

 

کرد پیری عمر وی هشتاد سال

از حکیمی حال ضعف خود سؤال

گفت دندانم ز خوردن گشته سست

ناید از وی شغل خاییدن درست

چون نگردد لقمه نرمم در دهان

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۱ - در سبب نظم کتاب و باعث عرض این خطاب

 

ضعف پیری قوت طبعم شکست

راه فکرت بر ضمیر من ببست

در دلم فهم سخندانی نماند

بر لبم حرف سخنرانی نماند

به که سر در جیب خاموشی کشم

[...]

جامی
 
 
۱
۲۰۵
۲۰۶
۲۰۷
۲۰۸
۲۰۹
۳۰۶
sunny dark_mode