گنجور

 
نظام قاری

از رخوتم عاریت کردی طلب

(چون برم از پیش یاری آمدی)

از فراش خانه هیچم کم نبود

(گر بمن خرم نکاری آمدی)

جامه بودی مرا از صوف نیز

(چونکه عیدی یا بهاری آمدی)

مانده ز آنها جامه خواب یک بر آب؟

(هم نماندی گر بکاری آمدی)