گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷

 

از کرم بنواخت ما را یار ما

لاجرم بالا گرفته کار ما

جان فروشانیم در بازار عشق

تن چه باشد در سر بازار ما

آب چشم ما به هر سو می رود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱

 

مشک چه بود شمه ای از موی ما

چیست عنبر والهٔ گیسوی ما

آب چشم ما به هر سو می رود

هم ز چشم ماست آب روی ما

صبحدم باد صباخوشبو بود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴

 

بحر در جوش است و رو دارد به ما

گوهر دریا همی بارد به ما

گنج اسما حضرت سلطان عشق

یک به یک مجموع بشمارد به ما

ما امینیم و امانت آن اوست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰

 

یار من بی یار کی ماند مرا

خسته و بیمار کی ماند مرا

گرچه بیمارم ولی دارم امید

کو چنین بیمار کی ماند مرا

شادمانم گرچه غمها می خورم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱

 

رند مستی چو دمی با او برآ

از در میخانهٔ ما خوش درآ

مجلس ما را غنیمت می شمُر

زانکه اینجا خوشتر از هر دو سرا

جام می بستان و مستانه بنوش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲

 

هر که آمد بر سر دار فنا

یابد از دار فنا دار بقا

خدمت منصور از آن سردار شد

ذوق سرداری اگر داری بیا

قل هو الله احد می خوان مدام

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳

 

نعمت الله است دایم با خدا

نعمت از الله کی باشد جدا

در دل و دیده ندیدم جز یکی

گرچه گردیدم بسی در دو سرا

میل ساحل کی کند بحری چو شد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴

 

مبتلائی دیدمش خوش در بلا

گفتمش خواهی بلا گفتا بلی

از بلا چون کار ما بالا گرفت

جان ما جوید بلا از مبتلا

بینوایان را نوائی دیگر است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵

 

فانی دردیم و فانی از فنا

باقی عشقیم و باقی از بقا

نه اثر ما را ز ذات و از صفت

نه خبر از مبتدا وز منتهی

نه امید وصل و نه بیم فراق

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶

 

روشنست آئینهٔ گیتی نما

می نماید نور چشم ما به ما

کون جامع جامع قرآن تمام

مظهر ذات و صفات کبریا

غایت هر غایتی را غایتی است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷

 

گر بیابی آشنای بحر ما

باز پرس احوال ما از آشنا

عین ما جوئی به عین ما بجو

جز به عین ما نیابی عین ما

هر که او در عشق او فانی شود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹

 

عین دریائیم و دریا عین ما

نیست ما را ابتدا و انتها

بر در میخانه مست افتاده ایم

خانهٔ ما خوشتر از هر دو سرا

بینوایان خوش نوائی یافتند

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰

 

دردمندانیم و مانده بی دوا

همدم و همدرد ما هم درد ما

غرق در دریای بی پایان شدیم

غیر ما دیگر نباشد آشنا

آبرو جوئی بیا از ما بجو

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹

 

صوفی صافی است در عین صفا

می نماید نور او او را به ما

ذره ای از آفتاب نور او

نیست خالی در همه ارض و سما

نقطه نقطه دایره پیموده است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳

 

در دل ما نقد گنج ما طلب

گوهر ار جوئی از این دریا طلب

یک زمان در بحر ما با ما نشین

عین ما را هم به عین ما طلب

عشق را جائی معین هست نیست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴

 

نقد گنج کنت کنزا را طلب

گوهر دُر یتیم از ما طلب

عاشقانه خم می را نوش کن

جرعه ای بود بیا دریا طلب

از دوئی بگذر که تا یابی یکی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵

 

دردمندانه بیا ما را طلب

درد دل جانا ز بودردا طلب

در چنین دریای بی پایان درآ

عین ما را هم ز عین ما طلب

طالب و مطلوب را با هم نگر

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶

 

عاشقی دریادلی از ما طلب

آن چنان گوهر در این دریا طلب

نقد گنج کنت کنزا را بجو

از همه اسما مسمی را طلب

هر که یابی دامن او را بگیر

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸

 

همت از درویش صاحب دل طلب

خدمت درویش کن حاصل طلب

درد هجران از دل درویش جو

راحت ار می جویی از واصل طلب

گوهر ار خواهی درآ در بحر ما

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰

 

در محیط عشق ما گوهر طلب

هفت دریا را نجو دیگر طلب

عود دل در مجمر سینه بسوز

آنچنان عودی در این مجمر طلب

وصل آن محبوب بی همتای ما

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
۳
۴
۲۱
sunny dark_mode