گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

فانی دردیم و فانی از فنا

باقی عشقیم و باقی از بقا

نه اثر ما را ز ذات و از صفت

نه خبر از مبتدا وز منتهی

نه امید وصل و نه بیم فراق

نه غم درد و نه شادی دوا

در محیط عشق او مستغرقیم

بر کجائی ای برادر بر کجا

از وجود و از عدم آسوده ایم

حق و باطل دعوی و معنی تو را

عاشق و معشوق پیش ما یکیست

جز یکی خود نیست در هر دو سرا

نعمت اللهم به هر جا که روم

با خدایم با خدایم با خدا

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۵ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
وطواط

ای مکارم را یمینت رهنما

وی اکابر را بصدرت التجا

چون تو ناورده ستاره شهریار

چون تو نادیده زمانه پادشا

آسمان از قصر تو گیرد علو

[...]

انوری

هرکه سعی بد کند در حق خلق

همچو سعی خویش بد بیند جزا

همچنین فرمود ایزد در نبی

لیس للانسان الا ما سعی

مولانا

تا به شب ای عارف شیرین نوا

آن مایی آن مایی آن ما

تا به شب امروز ما را عشرتست

الصلا ای پاکبازان الصلا

درخرام ای جان جان هر سماع

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۷۸۸ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ظَمَأٌ بِقَلبی لا یَکادُ یُسیغُهُ

رَشفُ الزُّلالِ وَ لَو شَرِبتُ بُحوراً

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه