گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

فانی دردیم و فانی از فنا

باقی عشقیم و باقی از بقا

نه اثر ما را ز ذات و از صفت

نه خبر از مبتدا وز منتهی

نه امید وصل و نه بیم فراق

نه غم درد و نه شادی دوا

در محیط عشق او مستغرقیم

بر کجائی ای برادر بر کجا

از وجود و از عدم آسوده ایم

حق و باطل دعوی و معنی تو را

عاشق و معشوق پیش ما یکیست

جز یکی خود نیست در هر دو سرا

نعمت اللهم به هر جا که روم

با خدایم با خدایم با خدا