گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

مشک چه بود شمه ای از موی ما

چیست عنبر والهٔ گیسوی ما

آب چشم ما به هر سو می رود

هم ز چشم ماست آب روی ما

صبحدم باد صباخوشبو بود

می برد گردی ز خاک کوی ما

تا قبول حضرت سلطان شدیم

شاه ترکستان بود هندوی ما

غرق دریائیم اگر تو تشنه ای

آب می جوئی قدم نه سوی ما

عود دل در مجمر سینه بسوخت

بزم ما خوشبو شده از بوی ما

عاقلان را گفتگوئی دیگر است

قول عشاقست گفتگوی ما

عید قربانست طوئی میکنیم

جانها قربان شده در طوی ما

سیدیم و عاشقان را بنده ایم

لاجرم عالم بود آن جوی ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۵۱ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
پروین اعتصامی

نگذری تو هیچگاه از کوی ما

ننگری جز خشمگین، بر روی ما

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه