گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نقد گنج کنت کنزا را طلب

گوهر دُر یتیم از ما طلب

عاشقانه خم می را نوش کن

جرعه ای بود بیا دریا طلب

از دوئی بگذر که تا یابی یکی

از همه یکتای بی همتا طلب

عارفانه دولت خود را بگیر

آنچه گم کردی همه آنجا طلب

چشم عالم روشنست از نور او

نور او در دیدهٔ بینا طلب

نعمت الله است و عالم سر به سر

نعمتی خوش از همه اشیا طلب

 
 
 
غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شاه نعمت‌الله ولی

در دل ما نقد گنج ما طلب

گوهر ار جوئی از این دریا طلب

یک زمان در بحر ما با ما نشین

عین ما را هم به عین ما طلب

عشق را جائی معین هست نیست

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه