نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۴۰ - ذکر ورود اهل بیت رسالت به مدینهٔ طیبه
شد درختان زین مصیبت برگ ریز
بادها گردید بر سر خاک بیز
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۹ - فروختن برادران، حضرت یوسف را به غلامی
چون ندارد با کسی دست ستیز
لاجرم پیوسته باشد در گریز
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۶ - شهادت حضرت قاسم بن الحسین(ع)
هر طرف کاورد رو با تیغ تیز
بر عدو دادی نشان رستخیز
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۴۲ - واقعه شب عاشوراء
اندر آن اشم چون روز رستخیز
یک زنی دیدند زار و اشکریز
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۴۳ - دفن اجساد شهدا
گشته از بیداد قوم بنیتمیز
قطعه قطعه پاره پاره ریز ریز
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۹ - صحبت غنی در وقت فوت با ملک الموت
تا ز استغنا شدی ای بیتمیز
نزد ابنای زمان یکسر عزیز
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۶ - در بیان اینکه خودی از سؤال ضعیف میگردد
همت از حق خواه و با گردون ستیز
آبروی ملت بیضا مریز
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۱۶ - حکایت شیخ و برهمن و مکالمه گنگ و هماله در معنی اینکه تسلسل حیات ملیه از محکم گرفتن روایات مخصوصه ملیه می باشد
قطره ئی؟ خود را بپای خود مریز
در تلاطم کوش و با قلزم ستیز
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۳ - تمهید : در معنی ربط فرد و ملت
«نکته ها چون تیغ پولاد است تیز
گر نمی فهمی ز پیش ما گریز»
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲۳ - در معنی اینکه توسیع حیات ملیه از تسخیر قوای نظام عالم است
چون نهال از خاک این گلزار خیز
دل بغائب بند و با حاضر ستیز
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳ - تمهید آسمانی نخستین روز آفرینش نکوهش می کند آسمان زمین را
نی به کوهی آب جوئی در ستیز
نی به صحرائی سحابی ریزریز
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۲۹ - مجلس خدایان اقوام قدیم
ساحلش ناپید و موجش گرم خیز
گرم خیز و با هواها کم ستیز
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۸ - فلک مشتری ارواح جلیلهٔ حلاج و غالب و قرة العین طاهره که به نشیمن بهشتی نگرویدند و به گردش جاودان گراییدند
چون بگیرم منزلی گوید که خیز
مرد خود رس بحر را داند قفیز
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۶ - قلزم خونین
موج خون با موج خون اندر ستیز
درمیانش زورقی در افت و خیز
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۴ - حکمت کلیمی
بندهٔ درمانده را گوید که خیز
هر کهن معبود را کن ریز ریز»