گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۸

 

آفتاب رویت ای سرو سهی

بر همه می‌تابد الا بر رهی

نی خطا گفتم که می‌تابد بسی

بر من و من می‌نبینم ز ابلهی

گرچه عالم پر جمال یوسف است

[...]

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص

 

پس به دریای حقیقت ناگهی

برگشاد آن نور را ظاهر رهی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » سخنی از رابعه

 

آن نه من بودم که در سجده گهی

خار در چشمم شکست اندر رهی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن

 

خار بفروشم، خرم نان تهی

می‌توانی گر مرا نانی دهی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی حیرت » بیان وادی حیرت

 

لیکن از عشقم ندارم آگهی

هم دلی پرعشق دارم هم تهی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » ...

 

شاه با خود گفت بر چون من شهی

چون گزیدی دیگری، اینت ابلهی

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۲ - اشاره به حدیث غدیرخم

 

گر تو راه او نگیری بی رهی

همچوموری اوفتاده درچهی

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۶ - فی الحكایة و التمثیل

 

گر مرا در امتی خط میدهی

با گناهم از کرم خط مینهی

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سوم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

وی ورم را نام کرده فربهی

راست چون‌آزادی سرو سهی

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش چهارم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

گر بمیرد این چراغت ناگهی

ره بسر نابرده افتی در چهی

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش چهارم » بخش ۱۲ - الحكایة و التمثیل

 

زانکه دنیا گر همه بر هم نهی

باز مانی عاقبت دستی تهی

عطار
 
 
۱
۲
۳