چون پیمبر آمد از معراج باز
عایشه گفتش که ای دریای راز
راز بشنودی بگوش جان زحق
با دل من در میان نه یک سبق
گفت حق گفت ای نبی از حرمتت
گر بود یک دوزخی از امتت
دارم آن یک دوزخی را دوستر
از بهشتی صد ز یک امت دگر
گر مرا در امتی خط میدهی
با گناهم از کرم خط مینهی
مینگویم کز کسی بیشم شمر
از شمار امت خویشم شمر
چون برات و قدر دو شب زان تست
پس دو روز عید دو مهمان تست
گر براتی میدهی از آتشم
میرسد از قدر تو عیدی خوشم
گر مرا کسریست در معنی دین
جبر کسر من کن ای کسری دین
چون شکستم جبر من دایم بود
کسر را دانی که جر لازم بود
بود طوفان شفاعت پیش تو
آمدم با قحط طاعت پیش تو
بر در تو کم بضاعت آمدم
برامید یک شفاعت آمدم
تا ز دریای شفاعت یک دمی
بر لب خشگم چکانی شبنمی
زان شفاعت چون شود نومید کس
مشفع اندر آخرت هستی تو بس
نیست گر بر خویشتن رحمت مرا
رحمتت بس ای ولی نعمت مرا
ای وجودت رحمت خلق آمدست
درنگر جانم که بر حلق آمدست
خلعتش ز ایمان روز افزون فرست
آنگهش از حلق من بیرون فرست
دست آن داری که جان را جان کنی
درد دل را تا ابد درمان کنی
گر رفیق جان کنی ایمان پاک
جان بنازد تن بیاساید بخاک
در بن چاه لحد ای شمع دین
میبسم یک موی تو حبل المتین
من بدان موی از زحیر آیم برون
همچو موئی از خمیر آیم برون
چون کنم یاد از گناه خویشتن
ذکر دیوان سیاه خویشتن
شرم میدارم کز آن یاد آورم
دل از آن خجلت بفریاد آورم
چند خواهم بود مست خویشتن
داد میخواهم ز دست خویشتن
بس بود در پیش چون تو پادشاه
خامشی جان من فریاد خواه
آتش تشویر من تادیده شد
آب رویم از جگر بادیده شد
نقد من قلبیست درویش از همه
تو به کم بر گیر ای بیش از همه
کار من از یک نظر گردان تمام
زانکه کار تست کردن والسلام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: اشعار بیانگر گفتگو بین پیامبر و عایشه است. عایشه از پیامبر میپرسد که آیا در معراج رازهایی شنیده است و از او میخواهد که محبت و شفاعت او را در آخرت در نظر بگیرد. او میگوید که حتی اگر یک نفر از امت او در آتش باشد، برایش از بهشت دیگران عزیزتر است. عایشه با اشاره به گناهانش و نیاز به شفاعت، به رحمت و کرم پیامبر تأکید میکند و از او میخواهد که در درگاه خداوند برایش شفاعت کند. او به دنبال قلبی پاک و ایمان قوی است و در نهایت از رحمت پیامبر و قدرت او در درمان دلهای شکسته صحبت میکند. در این گفتگو، تمایل عمیق او به بخشش و رحمت الهی و همچنین نیاز او به شفاعت از سوی پیامبر نمود پیدا میکند.
هوش مصنوعی: وقتی پیامبر از معراج بازگشت، عایشه به او گفت که تو همچون دریایی از راز و اسراری.
هوش مصنوعی: رازهایی را از جانب حق میشنوم که با دل من در ارتباط است، نه همانند یک درس و تعلیم.
هوش مصنوعی: اگر کسی از امت تو هم به دوزخ برود، به خاطر حرمت و مقام تو، حق تعالی از عذاب آن فرد چشمپوشی میکند.
هوش مصنوعی: من آن دوزخ را که یک نفر است، بیشتر از بهشتی که صد نفر دیگر هستند، دوست دارم.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر گناهانم در جامعه خطا و اشتباهی در حق من قائل میشوی، همچنان بر من منت میگذاری و از روی لطف و بزرگنوازیات به خاطر کرمت به من اجازه میدهی که خطاهایم نادیده گرفته شود.
هوش مصنوعی: میگویم که از کسی بیشتر از یک نفر نیستم، بلکه خود را جزئی از این جمع میدانم.
هوش مصنوعی: چونکه شب قدر و شب برات به تو تعلق دارد، پس این دو روز عید مثل دو مهمان برای تو هستند.
هوش مصنوعی: اگر هدیهای به من بدهی، از آتش درونم به تو میرسد و از ارزش تو خوشحال میشوم.
هوش مصنوعی: اگر من در فهم دین دچار کمبودی هستم، ای کسری، آن را برای من بزدای.
هوش مصنوعی: وقتی که من شکست خوردم، مجبور بودم که مثل همیشه با شرایط کنار بیایم و از گذشتهام آگاه باشم که نیاز به تلاشی بیشتر دارم.
هوش مصنوعی: به حضور تو آمدهام در زمانی که طوفان شفاعت برپا است و در عین حال از نداشتن طاعت و بندگی رنج میبرم.
هوش مصنوعی: با دست خالی و ناچیز به درگاه تو آمدهام و امیدوارم که یک شفاعت و کمک از تو دریافت کنم.
هوش مصنوعی: ای کاش از دریاچهی شفاعت تو، فقط یک لحظه بر لبهای خشک من قطرهای بچکانی.
هوش مصنوعی: اگر کسی از شفاعت ناامید شود، بدان که در روز قیامت تو هستی و شفیع تو خواهی بود.
هوش مصنوعی: اگر بر من رحمی نمیکنی، رحمت تو برای من کافی نیست، ای کسی که نسبت به من مهربانی و نعمت داری.
هوش مصنوعی: تو رحمت و نیکیات برای مخلوقات است، به وجودت بنگر که جانم به تو پیوسته و در ارتباط است.
هوش مصنوعی: پیراهن او از ایمان روز به روز بیشتر میشود، پس او را از حلق من بیرون بفرست.
هوش مصنوعی: تو این قدرت را داری که جان را زنده کنی و ناراحتیها و دردهای دل را برای همیشه برطرف کنی.
هوش مصنوعی: اگر رفیق را از جان خود هم فدای او کنی، ایمان پاک در دل تو خواهد درخشش و این بدن را به خاک آرامش خواهد بخشید.
هوش مصنوعی: در عمق قبر، ای نور دین، تو را به عنوان یک پیوند محکم به یاد میآورم و به یک موی تو اتکا میکنم.
هوش مصنوعی: من از دنیای سخت و دشواری مثل موئی که از خمیر بیرون میآید، به شکلی لطیف و نازک، وارد میشوم.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد گناهان خود میافتم، به یاد کتابی پر از خطاها و سیاهیهای خود میافتم.
هوش مصنوعی: من از یادآوری آن موضوع شرمندهام و این خجالت به حدی است که میخواهم فریاد بزنم.
هوش مصنوعی: چند بار میخواهم از خودم غافل باشم و مست باشم؟ میخواهم از دست خودم نوشیدنی بگیرم.
هوش مصنوعی: بس، دیگر سکوت کافی است، ای پادشاهی که در برابر تو ایستادهام. جان من در درون فریاد میکشد و خواهان بیان احساساتم است.
هوش مصنوعی: آتش عشق و شوق من آنقدر شدید بود که وقتی دیده شد، آبرویم از شدت احساساتم به شدت تحت تأثیر قرار گرفت.
هوش مصنوعی: قلب من مانند دل یک درویش است و از تمامی چیزها کم است. ای کسی که بیش از همه چیز داری، از تو درخواست میکنم که چیزی از خودت کم کن.
هوش مصنوعی: من از یک جنبه تمام کارهایم بر گرد تو میچرخد، زیرا همهی کارها مربوط به توست و بس.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.