عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
هرچه میگویند در ره، ممکن است
رحمت و نومید و مکر و ایمن است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۴ - پرسیدن حضرت شیخ قده از پیر مرد سالکی که در عصر او بوده از اینکه در دنیا چه عجایب دیدهای و جواب دادن پیر ونقل شهادت درویشی
شیخ ظاهربین که چون اهریمن است
دشمن درویش و دیو رهزن است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۵۲ - ترغیب نمودن طالبان براه حق و بیان مستی و شور کردن، وظهور ولایت ولی را در هر نشأه بازنمودن، و شرح حال خود بر آن افزودن
هرکه با من باشد او همچون من است
در درون او زمعنی روزن است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۵۳ - تمثیل در فرستادن عقل و حیا و علم از حضرت عزت بحضرت آدم (ع)
علم معنی پیش او خود روشن است
بعد از آن در جان عاشق روزن است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۶۲ - حکایت در تمثیل حال نادانان، که بخود گمان دانائی برند، و از حقیقت حال دانایان بیخبرند و طریقۀ دانایان از نادان شمرند
اهل فسق آنست کو را دشمن است
طوق لعنت خود ورادر گردن است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۶۲ - حکایت در تمثیل حال نادانان، که بخود گمان دانائی برند، و از حقیقت حال دانایان بیخبرند و طریقۀ دانایان از نادان شمرند
پیش او علم لدنّی روشن است
هرکه این معنی نداند اوزن است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۶۷ - در قبول نمودن نصیحت و بیان ادیان و ملل مختلفۀ مخترعان و توضیح دین هدی که طریقۀ آل مصطفی و مرتضی است
قول من چون قول پاکان روشن است
این زبانی دان که بیرون از تن است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۹ - درضمانت بهشت مر کاتب کتاب را و اسرار او فرماید
مظهر من در شریعت روشن است
سوی باغ خلد او یک روزن است
عطار » مصیبت نامه » بخش پنجم » بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل
گر بود کاریت بیم کشتن است
تو نمیدانی کایاز آن من است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۷ - وحی آمدن موسی را علیه السّلام در عذر آن شبان
حال من اکنون برون از گفتن است
اینچ میگویم نه احوال من است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۱ - بیان آنک هرچه غفلت و غم و کاهلی و تاریکیست همه از تن است کی ارضی است و سفلی
هر گرانی و کسل خود از تن است
جان ز خفت جمله در پریدن است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۴ - بیان آنک مجموع عالم صورت عقل کل است چون با عقل کل بهکژروی جفا کردی صورت عالم ترا غم فزاید اغلب احوال چنانک دل با پدر بد کردی صورت پدر غم فزاید ترا و نتوانی رویش را دیدن اگر چه پیش از آن نور دیده بوده باشد و راحت جان
پیش وهم این گفت مژده دادن است
عقل گوید مژده چه نقد من است
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۱ - ظاهر شدن آرزوی فرزند از شاه کامیاب و سخن راندن حکیم در آن باب
دشمنت را شیوه از وی شیون است
خاصه گویی بهر قهر دشمن است
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۹ - حکایت عاشقی که دفع گمان اغیار را وصف معشوق خود در لباس آفتاب و ماه و غیر آن کردی
ز آفتاب و مه غرض یار من است
سر این بر نکته دانان روشن است
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۵۴ - جواب گفتن سلامان حکیم را
لیک بر رای منیرت روشن است
کاختیار کار بیرون از من است
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۱۴ - حکایت
هر چه غیر از دوست آ ید دشمن است
در ره حق سالکان را رهزن است
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۳۴ - در بیان آنکه جمیع افعال به تقدیر الهی است و اشاره به مسائل مختلف فیه میان اشعری و معتزلی و سنی و شیعی و محقق و مقلد و ایماء اصطلاحات صوفیه و منع از اظهار اسرار و تحریص به اخفاء آن بحکم:
گوید این یک کافر و آن مؤمن است
آن یکی در شک و دیگر موقن است
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۴۶ - درویشی که از عشق عابدی را مدهوش دید
حق چو جان و جمله عالم چون تن است
همچو خور در کاینات این روشن است