مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۶ - در آمدن مصطفی علیهالسلام از بهر عیادت هلال در ستورگاه آن امیر و نواختن مصطفی هلال را رضی الله عنه
گفت چون باشد خود آن شوریده خواب
که در آید در دهانش آفتاب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۷ - در بیان آنک مصطفی علیهالسلام شنید کی عیسی علیهالسلام بر روی آب رفت فرمود لو ازداد یقینه لمشی علی الهواء
تو مرا گویی که از بهر ثواب
غسل ناکرده مرو در حوض آب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۱ - قصهٔ درویشی کی از آن خانه هرچه میخواست میگفت نیست
گفت « باری اندکی پیهم بیاب »
گفت « آخر نیست دکان قصاب »
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۴ - رجوع به قصهٔ رنجور
بر مراد دل همیگشت او بر آب
تا که صحت را بیابد فتح باب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۵ - قصهٔ سلطان محمود و غلام هندو
پس پدر مر مادرم را در جواب
جنگ کردی کین چه خشمست و عذاب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۶ - لیس للماضین هم الموت انما لهم حسره الموت
شحم تو در شمعها نفزود تاب
لحم تو مخمور را نامد کباب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی
نفخ در وی باقی آمد تا ماب
نفخ حق نبود چو نفخهٔ آن قصاب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۵ - دعوی کردن ترک و گرو بستن او کی درزی از من چیزی نتواند بردن
گفت من ضامن که با صد اضطراب
او نیارد برد پیشم رشتهتاب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۵ - دعوی کردن ترک و گرو بستن او کی درزی از من چیزی نتواند بردن
ترک را آن شب نبرد از غصه خواب
با خیال دزد میکرد او حراب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۱ - جواب دادن قاضی صوفی را
بهر این دکان طبع شورهآب
هر دو عالم را روا داری خراب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۳ - مثل
چاش گل تن فکر تو همچون گلاب
منکر گل شد گلاب اینت عجاب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۵ - قصهٔ آن گنجنامه کی پهلوی قبهای روی به قبله کن و تیر در کمان نه بینداز آنجا کی افتد گنجست
یک فرح آن کز پس ششصد حجاب
گوش او بشنید از حضرت جواب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۵ - قصهٔ آن گنجنامه کی پهلوی قبهای روی به قبله کن و تیر در کمان نه بینداز آنجا کی افتد گنجست
چون گذاره شد حواسش از حجاب
پس پیاپی گرددش دید و خطاب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۵ - قصهٔ آن گنجنامه کی پهلوی قبهای روی به قبله کن و تیر در کمان نه بینداز آنجا کی افتد گنجست
ور کنی خدمت نخوانی یک کتیب
علمهای نادره یابی ز جیب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۰ - حکایت مرید شیخ حسن خرقانی قدس الله سره
از مثل وز ریشخند بیحساب
آن مرید افتاد از غم در نشیب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن
من به بادی نامدم همچون سحاب
تا بگردی باز گردم زین جناب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن
چون تو خفاشان بسی بینند خواب
کین جهان ماند یتیم از آفتاب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۸ - انابت آن طالب گنج به حق تعالی بعد از طلب بسیار و عجز و اضطرار کی ای ولی الاظهار تو کن این پنهان را آشکار
گفت یا رب توبه کردم زین شتاب
چون تو در بستی تو کن هم فتح باب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۸ - انابت آن طالب گنج به حق تعالی بعد از طلب بسیار و عجز و اضطرار کی ای ولی الاظهار تو کن این پنهان را آشکار
هر شبی تدبیر و فرهنگم به خواب
همچو کشتی غرقه میگردد ز آب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۰ - حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود
هر سه سایه محو شد زان آفتاب
بعد از آن زان نور شد یک فتح باب