گنجور

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷

 

تاج دین و دولت ای صدری که گرد موکبت

دیده افلاک و انجم را مکحل می‌کند

کلک دولت‌پرورت روح‌الامینی دیگر است

لاجرم هردم هزاران وحی منزل می‌کند

لفظ معنی پرورت گر آسمان داد نیست

[...]

امامی هروی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

ماه من مشک سیه در دامن گل می کند

سایبان آفتاب از شاخ سنبل می کند

گرچه از روی خرد دور تسلسل باطلست

خطّ سبزش حکم بر دور تسلسل می کند

هرگز از جام می لعلش نمی باشد خمار

[...]

خواجوی کرمانی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » ترکیب‌بند » شمارهٔ ۱

 

باز پیک عاشقان فرّاشی گل می کند

بلبل از سودای گل فریاد و غلغل می کند

جلال عضد
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۰

 

چشم صاحبدل نظر چون بر رخ گل می‌کند

از جمال گل قیاس حال بلبل می‌کند

هر کرا چون کوهکن بار غم از شیرین‌لبی است

لاجرم گر کوه غم باشد تحمل می‌کند

پاکبازان از صفا آیینه‌اند و مدعی

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۹

 

چشم صاحبدل نظر چون بر رخ گل می‌کند

از جمال گل قیاس حال بلبل می‌کند

هرکه را چون کوهکن لعل لب شیرین هواست

بار کوه غم به یاد او تحمل می‌کند

عاشقی کز زهره‌رویان دل به وصل آلوده کرد

[...]

اهلی شیرازی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۷

 

در دل من گر دمی آن ماه منزل می‌کند

تا رود بیرون هزاران رخنه در دل می‌کند

بابافغانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

می‌کشم زان تند خو گر صد تغافل می‌کند

دیگری باشد کجا چندین تحمل می‌کند

می‌کند فریاد بلبل از کمال شوق باد

غنچه گویا خنده‌ای در کار بلبل می‌کند

بر رخ چون زر سرشک همچو سیمم دید و گفت

[...]

وحشی بافقی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۸

 

از تحمل‌های من بر من تغافل می‌کند

هرچه با من می‌کند صبر و تحمل می‌کند

دل درون سینه بهر داغ دارم باغبان

خدمت گلبن برای حاطر گل می‌کند

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۴

 

گر چنین آن چشم جادو رخنه در دل می‌کند

از دلم هر رخنه‌ای را چاه بابل می‌کند

بس که می‌آید به ناز از چشم او بیرون نگاه

چند جا تا خانه آیینه منزل می‌کند!

چون تواند دل به پایان برد راه زلف را؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۵

 

شوق را آتش عنان دوری منزل می‌کند

راهرو را منزل نزدیک کاهل می‌کند

همت پستی که در دامان ما آویخته است

کشتی ما را بیابان مرگ ساحل می‌کند

تن‌پرستی همچو خون مرده بند دست و پاست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۶

 

خصم غالب را زبون صبر و تحمل می‌کند

از تواضع سیل را مغلوب خود پل می‌کند

از ترحم حسن جولان می‌نماید در نقاب

ساقی از بی‌ظرفی ما آب در مل می‌کند

با خودآرایان به سر بردن جنون می‌آورد

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۰

 

رشک حسنت خار در پیراهن گل می‌کند

طره‌ات آشفتگی را دام سنبل می‌کند

می‌کنی مستانه سیر باغ و می‌سوزم ز رشک

سایه هر برگ را شوق بلبل می‌کند

بس که از چشم سیاهش دیده‌ام بیگانگی

[...]

اسیر شهرستانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۶

 

گر جنونم ناله واری نذر بلبل می‌کند

شور محشر آشیان در سایهٔ گل می‌کند

انتظار ناز استغنا نگاهی می‌کشم

کز غبارم سرمهٔ چشم تغافل می‌کند

غیر خاکستر دلیل اضطراب شعله نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۷

 

هرکجا آیینهٔ حسن جنون‌ گل می‌کند

دود سودا بر سر ما نازکاکل می‌کند

بر لب ما، خنده یکسر شکوهٔ درد دل است

هر قدر خون می‌خورد این شیشه قلقل می‌کند

سینه چاک شوقم از فکر پریشانم چه باک

[...]

بیدل دهلوی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

شد بهار و مرغ دل افغان چه بلبل می‌کند

عاشقان را فصل گل گویا جنون گل می‌کند

آنچه از بوی گل و ریحان به دست آرد نسیم

صرف پاانداز آن زلف چو سنبل می‌کند

کی شود آباد آن ویرانه کز هر گوشه‌اش

[...]

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۴ - مسمط وطنی

 

عالم آن را موزر و توپ و مسلسل می‌کند

جاهل آن را صرف خاک‌انداز و منقل می‌کند

فرخی یزدی
 
 
sunny dark_mode