گنجور

 
امامی هروی

تاج دین و دولت ای صدری که گرد موکبت

دیده افلاک و انجم را مکحل می‌کند

کلک دولت‌پرورت روح‌الامینی دیگر است

لاجرم هردم هزاران وحی منزل می‌کند

لفظ معنی پرورت گر آسمان داد نیست

مشکل بیداد را بر خلق چون حل می‌کند

زرگر دست ترا رسمی‌ست کاندر روز بذل

افسر امید سائل را مکلل می‌کند

موسی قهر ترا دستی‌ست کاندر لیل تار

فرق گیتی را ز جعد قیرگون کل می‌کند

پرتو دست صبا را گر به خود ره می‌دهد

جنبش او اقحوان را در عرق حل می‌کند

خسرو خشم تو هیچ ار بر چمن می‌نگذرد

در لب شیرین لعاب نخل حنظل می‌کند

آسمان داد را خاک جنابت با سپهر

ز انتقام دولت و ملت مبدل می‌کند

آفتاب جاه را دست شکوهت در ثبات

ز اهتمام ملک و دین خط مبدل می‌کند

دین‌پناها، صاحبا، روح امامی در ثنات

چون دعا می‌گوید آمین روح اول می‌کند

خاک دولت خانهٔ یزد ار چه بی‌تأثیر سعی

زبده و قانون اعراض محصل می‌کند

دختران خاطرش از پرده بیرون می‌نهند

پا و گیسوی سیهشان را مسلسل می‌کند

تا نظام و اهتمام ملک را تأثیر چرخ

گاه مجمل می‌نماید گه مفصل می‌کند

باد حکمت را قضا، تابع که گردون بند گشت

چون مفصل می‌نداند کرد مجمل می‌کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode