گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

جمله خوبی های عالم در محبت مضمر است

هر چه فعل نیک باشد مشتق از این مصدر است

هر که را نبود محبت باید او را سوختن

زانکه در بستان گیتی او نهال بی بر است

بی محبت هیچ موجودی نیاید در وجود

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

زنده نبود آنکه او را معرفت در کار نیست

مرده پندارش که هیچ از عمر برخوردار نیست

معرفت موقوف دیدار است و بس یا للعجب

چو نشود عرفان حق حاصل اگر دیدار نیست

عالم ایجاد از روی مثل آئینه ایست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

کی توان گفتن که او با ما سر و کاری نداشت

حسن عالمگیر او جز ما خریداری نداشت

تیر مژگانش نکردی جز دل ما را نشان

حلقهٔ زلفش بغیر از ما گرفتاری نداشت

ماه کنعان خسرو مصر ملاحت بود لیک

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

نقش خار و گل بجز از خامهٔ تقدیر نیست

نقطهٔی جای تعرض اندرین تصویر نیست

شهد معنی را چه داند ذوق هر صورت پرست

کار هر مرغی ببستان چیدن انجیر نیست

بنده تدبیر ارکند محتاج تقدیر خداست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

آنچه میدانیش دنیا خورد و خوابی بیش نیست

وانچه میخوانیش گردون پیچ و تابی بیش نیست

هیچکس کام مراد از بحر امکان تر نکرد

راستی چون بنگری عالم سرابی بیش نیست

مکنت و ثروت عیال و مال و ایوان و سرا

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

جز مقام نیستی چون مأمنی در کار نیست

رخت آنجا کش که دزد و رهزنی در کار نیست

فکر کن در اصل خود ایقطره ماء‌بحر جود

تا ببینی در جهان ما و منی در کار نیست

چون شوی غافل ز یزدان ره زند اهریمنت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

در جهان امری که بیرونست از تقدیر چیست

وانچه تقدیر است در تغییر آن تدبیر چیست

ای که دام خلق می سازی نماز خویش را

پیش خیر الماکرین این حیله و تزویر چیست

خواجه داند جمله قرآنرا بجز لفظ زکوه

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

هر که داند نقطهٔ خال ترا تفسیر چیست

داند اول نقش لوح از خامهٔ تقدیر چیست

غیر آن کز خط مشکین تو درس عشق خواند

کس نداند نقطهٔ خال ترا تفسیر چیست

ترک چشمت گر نخواهد خون مردم ریختن

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

جمله خوبی های عالم در محبت مضمر است

هر چه فعل نیک باشد مشتق از این مصدر است

هر که را نبود محبت باید او را سوختن

زانکه در بستان گیتی او نهال بی بر است

بی محبت هیچ موجودی نباید در وجود

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

زنده نبود آنکه او را معرفت در کار نیست

مرده پندارش که هیچ از عمر برخوردار نیست

معرفت موقوف دیدار است و بس یا للعجب

چو نشود عرفان حق حاصل اگر دیدار نیست

عالم ایجاد از روی مثل آئینه ایست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

کی توان گفتن که او با ما سر و کاری نداشت

حس عالمگیر او جز ما خریداری نداشت

تیر مژگانش نکردی جز دل ما را نشان

حلقهٔ زلفش بغیر از ما گرفتاری نداشت

ماه کنعان خسرو مصر ملاحت بود لیک

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

نقش خار و گل بجز از خامهٔ تقدیر نیست

نقطهٔی جای تعرض اندرین تصویر نیست

شهد معنی را چه داند ذوق هر صورت پرست

کار هر مرغی ببستان چیدن انجیر نیست

بنده تدبیر ارکند محتاج تقدیر خداست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

آنچه میدانیش دنیا خورد و خوابی بیش نیست

وانچه میخوانیش گردون پیچ و تابی بیش نیست

هیچکس کام مراد از بحر امکان تر نکرد

راستی چون بنگری عالم سرابی بیش نیست

مکنت و ثروت عیال و مال و ایوان و سرا

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

جز مقام نیستی چون مأمنی در کار نیست

رخت آنجا کش که دزد و رهزنی در کار نیست

فکر کن در اصل خود ایقطره ماء‌بحر جود

تا ببینی در جهان ما و منی در کار نیست

چون شوی غافل ز یزدان ره زند اهریمنت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

در جهان امری که بیرونست از تقدیر چیست

وانچه تقدیر است در تغییر آن تدبیر چیست

ای که دام خلق می سازی نماز خویش را

پیش خیر الماکرین این حیله و تزویر چیست

خواجه داند جمله قرآنرا بجز لفظ زکوه

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

هر که داند نقطهٔ خال ترا تفسیر چیست

داند اول نقش لوح از خامهٔ تقدیر چیست

غیر آن کز خط مشکین تو درس عشق خواند

کس نداند نقطهٔ خال ترا تفسیر چیست

ترک چشمت گر نخواهد خون مردم ریختن

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

از غم زلفت ندانم دوش بر من چون گذشت

اینقدر دانم که دود آهم از گردون گذشت

گر بگویم شمه ای از آن جگرها خون شود

آنچه بی لعل لبت بر ایندل پرخون گذشت

بیتو بگذشت آنچه ایلیلای جان بر من شبی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

دیگرم پروای خویش اندیشهٔ بیگانه نیست

بزم جانم را ضیا جز از رخ جانانه نیست

چون درآمد یارم اندر خلوت دل زانسرای

خویش هم رفتم که دیدم جای هر بیگانه نیست

زاهدان از صحبت ما نیستند آگه بلی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

حجه قائم که جبریل‌امین دربان اوست

او به فرمان خدا و چرخ در فرمان است

مطلع فجری که بادش هر دم از ما صد سلام

حجه عصری که هم والعصر اندرشان اوست

آسمانش خوان جود و خاص و عامش ریزه خوار

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

از حرم بگذر که اینجا خرگه آن شاه نیست

کوی او را کعبه جز سنگ نشان راه نیست

گرچه در دیر و حرم تابیده انوارش ولی

جز که در صحرای دل آن شاه را خرگاه نیست

از شکایت گر زنی دم یار پوشد از تو رخ

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode