گنجور

 
صغیر اصفهانی

آنچه میدانیش دنیا خورد و خوابی بیش نیست

وانچه میخوانیش گردون پیچ و تابی بیش نیست

هیچکس کام مراد از بحر امکان تر نکرد

راستی چون بنگری عالم سرابی بیش نیست

مکنت و ثروت عیال و مال و ایوان و سرا

روی هم چون جمع سازی اضطرابی بیش نیست

هست هستی بحر ژرفی موج‌خیز و بی‌کران

واندران دریا وجود ما حبابی بیش نیست

عمر نوح و گنج قارون ملک اسکندر تو را

گر میسر شد بوقت مرگ خوابی بیش نیست

اهل دنیا عمر خود را صرف دنیا می‌کنند

گر حیات اینست خود سوءالعذابی بیش نیست

از حلال و از حرام مال مال اندوز را

عاید و واصل حسابی یا عقابی بیش نیست

در جهان آمد صغیر و چند روزی ماند و رفت

یادگار از وی در اینعالم کتابی بیش نیست