گنجور

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

ای دل وجانم شده سلطان عشقت را سریر

از چنان سلطان بود این مملکت را ناگزیر

در سرم سودای تو چون آفتابی بر فلک

در دلم اندوه تو چون پادشاهی بر سریر

چون توانگر سیر باشد بر سر کویت گدا

[...]

سیف فرغانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۲

 

بر فروز امشب به طلعت مجلس ای ماه منیر

گو بکش خودرا چراغ از رشک وشمع از غم بمیر

شد نهی آن آستان از خاک و چشم ما هنوز

پر نمی گردد که بادا خاک در چشم فقیر

میکشم جان محقر پیش موران درت

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۴

 

ای مسلمانان بتی دارم به غایت دلپذیر

چابک و رعنا و چست و نازنین و دلپذیر

صبر فرماید مرا در عاشقی آن بی وفا

تا کی آخر طفل مسکین صبر بتواند ز شیر

وصل یار نازنین و خلوتی جوی از رقیب

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۵

 

نکهت خطّست یا بوی بنفشه یا عبیر

یا نسیم زلف دلدارم که باشد دلپذیر

بوی زلفت چون بنفشه سود می دارد عظیم

در دماغ جان من زان روی باشم ناگزیر

جان ز من خواهی نگارا تا فرستم پیش کش

[...]

جهان ملک خاتون
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۱۱

 

ذات آمد اب اسما، اسم آمد ام فعل

شیر از پستان اسما می‌خورد طفل بشیر

این سخن را درنیابد آن که در پیش خسان

خوانده باشد از جمالت شرح نسیان کبیر

نسیمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۴

 

سینه خلوتخانه یار است خالی کن ز غیر

ره مده در کعبه بت را زانکه کعبه نیست دیر

چون سلیمان با وجود سلطنت درویش باش

تا ترا تلقین کند روح القدس اسرار طیر

درد و سوز عشق حاصل کن که بی این پر و بال

[...]

حسین خوارزمی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲ - استقبال از کمال خجندی

 

ای سر زلف ترا دل‌های مشتاقان اسیر

هرگزت نگذشت یاد دردمندان در ضمیر

من گرفتارم، به جرم عشق بر دارم کنید

تا به کوی دوست، دشمن بیندم با دار و گیر

گر مه روی تو روزی بنگرد بالای بام

[...]

امیر شاهی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۲۵

 

زین مروح خانه بادی می وزد بس دلپذیر

برمشام جانت ای دل قوت جان زین بادگیر

زین معطر باد هرکس شمه ای چون گل شنید

می رود دامان پر از مشک و گریبان پر عبیر

بین مشبکها دراو هر سو به صد بند و گره

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - مرثیه خواجه عبیدالله قدس الله تعالی روحه

 

خواجه رفت و ما به داغ فرقتش ماندیم اسیر

گم مبادا هرگز از فرق مریدان ظل پیر

جامی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

تا خیال قامتت بگذاشت ما را در ضمیر

با علو همت قد تو طوبی در قصیر

من نه تنها بسته زنجیر زلفین توام

بسته ای بر هر سر مویی چو من چندین اسیر

ما فقیرانیم بر درگاهت ای شاه کرم

[...]

شاهدی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۲ - دوازده بند در مرثیهٔ شاهنشاه مغفور شاه طهماسب صفوی انارالله برهانه

 

حیف از آن جمشید خورشید افسر گردون سریر

حیف از آن دارای گیتی داور روشن ضمیر

حیف از آن خاقان قیصر چاکر کسری غلام

کانچه ممکن بود بودش در جهان الا نظیر

حیف از آن شاه حسن خلق جهان پرور که بود

[...]

محتشم کاشانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۵

 

حسن، شیرین را ازان می پرورد دایم به شیر

کز برای کشتن فرهاد گردد شیرگیر

تا ازو زخمی نگیرم دلپسند خویشتن

برنمی دارم سر از دنبال پیکانش چو تیر

می دهم دل را و می گیرم پریشانی ازو

[...]

سلیم تهرانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - در مدح وزیر میرزا رفیع صدر یا میرزا حبیب صدر

 

ای ارسطوشان که هستی از بس استعدادِ ذات

اهل دانش جمله را سلطان و سلطان را وزیر

آن بلند اقبال دستوری که در معنی خطاست

با وجودت در جهان گفتن عطارد را دبیر

آن گرامی مایه دانش گستری کز عرض علم

[...]

فیاض لاهیجی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۸۲ - ترکش دوز

 

چون کمان آن شوخ ترک شد روز باشد گوشه گیر

خانه خود برده کردم ترکش او پر ز تیر

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۱۴ - نان پز

 

نان پز امرد که باشد نرم مانند خمیر

بر تنورش می توان چسبید همچون خوی گیر

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷

 

تا شدم چون سیدا در حلقه زلفت اسیر

جز دعای جان تو چیزی ندارم در ضمیر

در میان دلبران خواهی که باشی بی نظیر

پند صایب را تو در گوش غرور حسن گیر

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۴

 

ای خجل از پرتو رخسار بدر تو منیر

کرده زلف سرکشت خورشیدرویان را اسیر

پند من امروز بشنو ای به خوبی بی نظیر

چشم اگر کافر شود از کس متاع دل مگیر

سیدای نسفی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

آن دم سرد از نهاد ناصح نیران ضمیر

آن چنانستی که در دوزخ هوای ز مهر یر

شیخ و صوفی راست در...بگی فرقی فراخ

آن خر این سگ این مور سوز آن ماگیر

تا نشان از چشم و سر در شنعت از پیرو جوان

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۴

 

آهوان چین عزت بین به صد خواری اسیر

خیر خیر از سگان شیرگیر

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۸

 

کی شنیدستی هلالی خیزد از بدر منیر

یا در آتش تازه و تر مانده عنبر یا عبیر

پرخطر راهیست این وادی کجائی رهنما

سر قدم کرم زشوقت پا ندارم دستگیر

رند از میخانه ام رانده است و شیخ از خانقه

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode