بر فروز امشب به طلعت مجلس ای ماه منیر
گو بکش خودرا چراغ از رشک وشمع از غم بمیر
شد نهی آن آستان از خاک و چشم ما هنوز
پر نمی گردد که بادا خاک در چشم فقیر
میکشم جان محقر پیش موران درت
عمر فرما زآنکه باشد تحفة موران حقیر
گر نظیر حال من جونی ببین در زلف و خال
من نظیر خود نمودم کو ترا باری نظیر
نیست خالی آن خیال زلف چون دال از درون
نیست بیرون آن دهان تنگ چون میم از ضمیر
نیر ما حیف است گفتی بر تو خواهیمش گرفت
زآن کمان گرفت حینی بر من مسکین مگیر
هر که بر نیر قدش چشمی نمیدوزد کمال
راست گویم راست چشمش دوختن باید به تیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و آرزوهای عاشقانه است. شاعر به زیبایی و نور ماه اشاره میکند و از حسرت و غم خود سخن میگوید. او احساس میکند که دلش نمیتواند از عشق پر شود و همیشه با یاد معشوقش زندگی میکند. در عین حال، شاعر از فقر و ضعف خود مینالد و میگوید که ناتوانیاش او را به حالتی رنجور تبدیل کرده است. او همچنین به شباهت بین خود و معشوقش اشاره میکند و از احساسات و نگاهش به او مینویسد. در نهایت، شاعر با بیان حسرت و چالشهای عشق، به این نکته میرسد که عشق و کمال وابسته به نگاهی عمیق و واقعی است.
هوش مصنوعی: امشب ای ماه روشنیبخش مجلس، درخشیدهای و میخواهم بگویی که چراغی از حسادت بکش و شمعی از غم خاموش کن.
هوش مصنوعی: چشم ما هنوز پر از خاک میشود، هرچند آن آستان از خاک جدا شده است. این نشان میدهد که فقیران همیشه با مشکلات و رنجها روبهرو هستند.
هوش مصنوعی: من با جان ناچیزم در برابر موران درگاه تو به سر میبرم و از تو میخواهم که عمرم را به من ببخشای، زیرا که زندگی من نیز هدیهای کوچک برای موران است.
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند حال من را در زلف و زیباییام ببیند، نشان خود را هم به او میزنم و میگویم که آیا تو هم مشابه من هستی یا نه.
هوش مصنوعی: این خیال زلف مانند حرف "دال" نیست که خالی باشد، زیرا از درون پر است. آن دهان تنگ مثل حرف "میم" نیست که از دل خارج نشود.
هوش مصنوعی: خیلی ناراحتم که تو را به بند میکشیم، چون با تیر کمان تو مرا هدف قرار دادهای. پس لطفاً این چنین به من نزدیک نشو.
هوش مصنوعی: هر کسی که به قد و قامتش نگاه نمیکند، باید بهطور جدی هدف قرار بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا سپاه گل هزیمت شد ز خیل ماه تیر
از ترنج افروخت بستان چون سپهر از ماه تیر
با منقط سیب گوئی نار کفته کرده جنگ
این بخست آنرا بتیغ و آن بخست اینرابتیر
کان بتن بر کفته دارد زخمها از تیغ مهر
[...]
مهرگان مهربان باز آمد و عصر عصیر
کنج باغ و بوستان را کرد غارت ماه تیر
بدره بدره زریابی زیر پای هر درخت
توده توده سیم بینی در کنار هر غدیر
از فراق نوبهاران در دل نارست نار
[...]
پیر شد طبع جهان از گردش گردون پیر
تیر زد بر خیل گرما لشکر سرمای تیر
تا هوا سنجاب پوشید و حواصل کوهسار
گلبن از دیبا برهنه است و گلستان از حریر
حُلّه بافان را برون کردند گویی از چمن
[...]
ای سنایی جهد کن تا پیش سلطان ضمیر
از گریبان تاج سازی وز بن دامن سریر
تا بدین تاج و سریر از بهر مهرویان غیب
هر زمانی نوعروسی عقد بندی بر ضمیر
با چنین تاج و سریر از بهر دارالمُلکِ سِرّ
[...]
ای مجیر دین ایزد ، کایزدت بادا مجیر
در معالی بی عدیلی ، در مکارم بی نظیر
داعی اعمال را کف جواد تو مجیب
خایف ایام را سعی جمیل تو مجیر
بدسگالان را خلاف امر تو بئس القرین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.