سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۳ - در حکمت و موعظت
ای منزه ذات تو «اما یقول الظالمون»
گفت علمت جمله را «ما لم تکونوا تعلمون»
چون منزه باشد از هر عیب ذات پاک تو
جای استغفارشان باشد «و هم یستغفرون»
امر امر تست یارب با پیمبر در نبی
[...]
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - در مدح ملک اتسز
ای غریو کوس تو در گوش بانگ ارغنون
جزع گشت فام از گرد خیلت گنبد فیروزه گون
با سر تیغ تو عمر سرکشان گشته هبا
در کف سهم تو جان گرد نان مانده زبون
در فلک از عمر تو معمور عالمهای جان
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۸
بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون
آیت انا بنیناها و انا موسعون
کی شنود این بانگ را بیگوش ظاهر دم به دم
تایبون العابدون الحامدون السایحون
نردبان حاصل کنید از ذی المعارج برروید
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶
تا شدم آگاه از آن زنجیر زلف قیرگون
از هوای او دلم افتاد در راه جنون
گر توئی ماه دو هفته پس نمیگوئی چرا
همچو ماه نو بود حسن تو هر ساعت فزون
گنج حسنت را که مار مشک پیکر بر سرست
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۳
ترک دل گفت آن دو چشم و دل ز تیر غمزه خون
ترک از ده رفت و سهم او نرفت از ده برون
چون نهاد از رسمه زه برطاق ابرو گفتمش
نیست چون چشم تو شوخی زیر طاق نیلگون
عاشق فرد از ستون خیمه هم در وحشت است
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۲۱
زاهل شر جامی اگر صد زخم بر جان آیدت
جز دعای خیرشان حرفی مده از دل برون
از نبی نامد چو بر درج گهر سنگین رسید
جز صدای اهد قومی انهم لا یعلمون
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵
یار چون از زلف کج آویخت ما را سرنگون
دارم از زنجیر زلف یار سودای جنون
خواستم بگریزم از دام بلا درعافیت
عشق او بگرفت سر تا پام بیرون و درون
عاشقان با عاقلان گفتند ای بیحاصلان
[...]
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹
می شود هر دم جنون ما ز ابرویت فزون
هست ابروی تو ما را سر خط مشق جنون
دل قدت را دید لعلت راست مایل مدتیست
می کشم از دل ملامت می خورم از دیده خون
دیده می ریزد درون از چاکهای سینه ام
[...]
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۰۱ - خیمه دوز
خیمه دوز امرد که دارد آسمان را سرنگون
خیمه بر پا کی شود تا خود نسازد پاستون
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵۴
سیدا دارم دلی چون غنچه گل پر ز خون
کوکب بختم در آب افتاده طالع شد زبون
می روم زنجیر در پا در بیابان جنون
بس که ناکام از دل آفاق افتادم برون
سیدای نسفی » دیوان اشعار » ترکیب بند - در مرثیه غازی دادخواه گفته
جان صاحب حرمتان را ماتم او کرده خون
حاتم طی را ز مرگ او علم شد سرنگون
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۱
انفعال باطن خاموش دارد بوی خون
ریزش صهباست هر جا شیشه میگردد نگون
کاملان در خاکساری قدر پیدا میکنند
چون عیار رنگ زر کز خام میگردد فزون
ایمنی از طینت ناراست نتوان داشت چشم
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۴۸
خشک لب دل سوختی دریای دین را دهر دون
آسمانت دشت آتش آفتابت طشت خون
این همی پاید به کاوش آن همی جنبد به خون
ای زمینت را خرام ای آسمانت را سکون
در دریای نجف را کردی از بد گوهری
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۰
آفتاب چرخ دین را لشکری ز اختر فزون
آبگون تیغ ها در قصد خون
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۴۵
مفتی شرع پیمبر را به رسم آزمون
از جنون می دهی فتوی به خون
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۲
جام سرمستان صهبای عطش با صد فسون
دهردون کرد خواهد پر زخون
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۴
چون نیفتد رازها از پرده طاقت برون
بی سکون صد جهان دل بل فزون
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۸
گو بمجنون کز من آموزد دگر درس جنون
زآنکه دوشم خیمه زد لیلی بصحرای درون
اشگ یعقوب از هوای یوسف آمد سوی مصر
آب رود نیل اندر چشم قبطی کرد خون
سوز عشقت جا گرفت در درون جان من
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخها » ۶۶- تاریخ وفات امیر شمشیر خان عامری
شد به خاک از وضع دوران کو نظیرش در صفات
قرن ها نارد برون یک تن ز خاک این چرخ دون
بر سپنجی خانه ششدر سرای هشت کاخ
اختیار افتادش اینک حق چو آمد رهنمون
سال تاریخ وفاتش را صفائی برنگاشت
[...]
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۲ - مصیبت ملمع
روز عاشورا چو حزب «سابقون السابقون»
شد مهیای ثواب «نعم اجرا العاملون»
بانک «خیل الله قومموا اوراکبوا» از بطن عرش
گوشزد گردید ثاراللهیان را «فاسمعون»
در منای «لایضیع الله اجرالمحسنین»
[...]