ترک دل گفت آن دو چشم و دل ز تیر غمزه خون
ترک از ده رفت و سهم او نرفت از ده برون
چون نهاد از رسمه زه برطاق ابرو گفتمش
نیست چون چشم تو شوخی زیر طاق نیلگون
عاشق فرد از ستون خیمه هم در وحشت است
ساخت فرهاد از پی این خانه خود بیستون
طالب سیمرغ باش و کیمیا لیکن مجوی
در بتان مهر و وفا با عاشقان صبر و سکون
گفته بودی ترک سر کن تا ببوسی پای
آنچنان کردم که فرمودی چه میگون
من سوز ما از گریه شد چون آتش از روغن زیاد
کنون شمع را آری ز اشک آمد فزون سوز درون
دور از آن لبهای خندان چشم گریان کمال
طفل آب افتاده را ماند که داری سرنگون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی درد و رنج عشق و جدایی است. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و استعارهها به توصیف حالتی اندوهناک میپردازد، که در آن عشق و شوق به معشوق، همزمان با غم و اشک همراه است. او به سختی و شکنندگی عشق اشاره میکند و به نوعی احساس ناتوانی و پریشانی را در برابر زیبایی و جذابیت معشوقش به تصویر میکشد. در این میان، نشانههایی از امید و آرزو برای رسیدن به تعالی وجود دارد، اما در عین حال، واقعیتهای تلخ جدایی و فراق نیز به شدت حس میشوند. شاعر به عشق خود وفادار مانده و در عین حال با احساسات متضاد خود دست و پنجه نرم میکند.
هوش مصنوعی: دو چشم ترک دل به زبان آوردند و دل از تیر ناز و زیبایی غمناک شده، خونش بر زمین ریخت. اما سهم او از این درد و غم به بیرون از این دنیا نرسید.
هوش مصنوعی: وقتی که زینت و زیبایی ابرو همچون قوس قزح درآید، به او گفتم که هیچ چیزی به زیبایی چشم تو نیست، حتی اگر زیر سایهی آسمان باشد.
هوش مصنوعی: عاشق به قدری گرفتار عشق و احساسات شدید است که حتی از چیزی به سادگی ستون خیمه هم میترسد. فرهاد، برای ساختن خانهاش، به سختیهای زیاد و چالشهای بزرگ روی میآورد و از کوه بیستون عبور میکند.
هوش مصنوعی: به دنبال سیمرغ و کیمیا باش، اما در جستجوی محبت و وفا در نمادهای نادرست مباش. با عاشقان، صبر و سکون داشته باش.
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که از سر خود بگذرم تا بتوانم پای تو را ببوسم. من هم طبق دستوری که به من دادی عمل کردم، حالا بگو چه کردهام.
هوش مصنوعی: سوز دل من مانند آتشی است که از چکه کردن روغن زیاد به وجود میآید. حالا شمعی که به خاطر اشکهایم روشن شده، سوز بیشتری به دل من میدهد.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس اندوه و ناامیدی اشاره دارد. گوینده از لبخندهایی دوری میجوید و چشمهایش پر از اشک است، همچون کودکی که در آب غرق شده و به کمال و زیبایی آن لحظه نمیرسد. این تصویر نشاندهندهی احساس فقدان و غم عمیق است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای منزه ذات تو «اما یقول الظالمون»
گفت علمت جمله را «ما لم تکونوا تعلمون»
چون منزه باشد از هر عیب ذات پاک تو
جای استغفارشان باشد «و هم یستغفرون»
امر امر تست یارب با پیمبر در نبی
[...]
ای غریو کوس تو در گوش بانگ ارغنون
جزع گشت فام از گرد خیلت گنبد فیروزه گون
با سر تیغ تو عمر سرکشان گشته هبا
در کف سهم تو جان گرد نان مانده زبون
در فلک از عمر تو معمور عالمهای جان
[...]
بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون
آیت انا بنیناها و انا موسعون
کی شنود این بانگ را بیگوش ظاهر دم به دم
تایبون العابدون الحامدون السایحون
نردبان حاصل کنید از ذی المعارج برروید
[...]
تا شدم آگاه از آن زنجیر زلف قیرگون
از هوای او دلم افتاد در راه جنون
گر توئی ماه دو هفته پس نمیگوئی چرا
همچو ماه نو بود حسن تو هر ساعت فزون
گنج حسنت را که مار مشک پیکر بر سرست
[...]
زاهل شر جامی اگر صد زخم بر جان آیدت
جز دعای خیرشان حرفی مده از دل برون
از نبی نامد چو بر درج گهر سنگین رسید
جز صدای اهد قومی انهم لا یعلمون
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.