ای که به جاه و منزلت ره نبرد خیال من
از خم زلف مو به مو باز بپرس حال من
ناله زیر و بم کشم تا که رسد به گوش تو
تا که چو چنگ میدهد زلف تو گوشمال من
عید کنند خلق اگر در مه روزه از هلال
عید منست روی تو ابروی تو هلال من
زهره به مشتری قران گرچه بسی کند ولی
سعد نه تا نشد به تو نوبت اتصال من
راند به کام دشمنان دوست مر او بریخت خون
گو بنشین و عیش کن دشمن بدسگال من
گفتم جان به کف روم تا که به دستش آورم
وصل تو محتمل نشد با همه احتمال من
آشفته آفتاب را سجده مکن که گویدم
عکس علی عیان شود زآینهی جمال من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به بیان احساسات عمیق خود نسبت به معشوق میپردازد. او به جاه و مقام خود اشاره میکند و میگوید که دیگران دربارهاش صحبت میکنند، اما او فقط از زلف معشوق حال خود را میپرسد. نالههایش به دنبال رسیدن به گوش محبوب است و او را با چنگی که زلف معشوق ایجاد میکند، توصیف میکند.
شاعر روزهداران را به جشن گرفتن به خاطر هلال ماه تشبیه میکند و میگوید که عید واقعی او روی معشوق است. او به زیبایی معشوق اشاره دارد و میگوید که با وجود تمام زهرها و مشکلات، عشق او به معشوق همچنان در اولویت است.
شاعر با وجود دشمنان و مشکلات، بر تلاش خود برای رسیدن به معشوق تأکید میکند و در نهایت به زیبایی و تفکر عمیق خود اشاره میکند و میگوید که واقعیت عشقش از آینهی وجود او منعکس میشود.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر مقام و موقعیتت، خیال من را مشغول کردهای، از هر رشته زلف مویم بپرس که حال و روز من چگونه است.
هوش مصنوعی: من با نالههایی عمیق و ریز به تو نزدیک میشوم، تا تو نیز مانند چنگی که از موهای تو آویزان است، من را به خود جذب کنی.
هوش مصنوعی: اگر مردم جشن بگیرند، اما در روز عید روزه دار باشند، برای من عید واقعی چهره تو و ابروی زیبایت است که مانند هلال (ماه) میدرخشد.
هوش مصنوعی: هرچند که زهره به مشتری در حال مقایسه و رقابت است و در این رقابت موفقیتهایی دارد، اما سعادت و خوشبختی من تا زمانی که به تو متصل نشوم، به دست نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: دوست به دست دشمنان افتاد و بر اثر این کار خونش ریخته شد. حالا بنشین و لذت ببر، ای دشمنی که به من آسیب رساندی.
هوش مصنوعی: به خودم گفتم که جانم را به خطر میاندازم تا به وصال تو برسم، اما با وجود تمام امیدهایم، این امر محقق نشد.
هوش مصنوعی: به آفتاب آشفته تعظیم نکن، چرا که میگوید تصویری از علی در آینهی زیبایی من نمایش داده خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال من
باز نمای رخ، که شد بی تو تباه حال من
ناز مکن، که میکند جان من آرزوی تو
عشوه مده، که میدهد هجر تو گوشمال من
رفت دل و نمیرود آرزوی تو از دلم
[...]
وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
ناله زیر و زار من زارتر است هر زمان
بس که به هجر میدهد عشق تو گوشمال من
نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
[...]
صرف خیال دوست شد منصب و جاه و مال من
کرد کمال من فلک از چه سبب وبال من
غنج دلال و عشوه ات ناز تو و کرشمه ات
گشت نصیب این و آن وای من و خیال من
آه که کرد مدعی وه که نکردم دلبرم
[...]
تا سر تو جدا ز تن سر به بدن وبال من
بعد تو انتصاب جان موجب انفعال من
یاد تو از روان من نام تو از مقال من
ذکر تو از زبان من فکر تو از خیال من
سوخت ز آتش غم هجر تو پر و بال من
چون شب تار روز من هفته و ماه و سال من
نقش تو در ضمیر من مونس لایزال من
ذکر تو از زبان من فکر تو از خیال من
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.