محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۲ - دوازده بند در مرثیهٔ شاهنشاه مغفور شاه طهماسب صفوی انارالله برهانه
ناگهان برخاست ظلمانی غباری از جهان
کز سوادش در سیاهی شد زمین و آسمان
ناگهان سر کرد طوفان خیز سیلی کز زمین
کند بیخ خرمی تا دامن آخر زمان
ناگهان آتش چکان سیفی برآمد کز هوا
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۴ - ترکیب بند در رثاء
حیف از آن رای منیر و حیف از آن طبع روان
حیف از آن حسن مقال و حیف از آن حسن بیان
حیف از آن عصمت که در زیر هزاران پرده است
حسن بیآلایش او را جهان اندر جهان
حیف از آن عفت که غیر از باغبان نشنید کس
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۷ - ترکیب بند در مدح امام ثامن ضامن علی بن موسیالرضا علیه التحیة والثناء
ای معظم کعبهات را عرش اعظم آستان
بر جناب اعظمت ناموس اکبر پاسبان
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸
نوبهار آمد ولی بیدوستان در بوستان
آتشین میلیست در چشمم نهال ارغوان
تا گل سوری بخندد ساقی بزم بهار
ریخت در جام زمرد فام خیری زعفران
غنچه کی خندد به روی بلبل شب زندهدار
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - قصیده
همچو گل در زیر گل باشید ای گلها نهان
زانکه آغاز بهاری شد بتر از سد خزان
آنکه در پای شکوفه میزد این موسم نوا
پیش پیش نخل تابوت است اکنون نوحه خوان
نیستش در دست جز شمع سیه بر اشک سرخ
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » در سوگواری قاسمبیگ قسمی
طایر روحش که مرغی بود علوی آشیان
چند روزی گشت صید دام این سفلی مکان
در مضیق این قفس سد کسرش اندر بال و پر
ز آفت این دامگه سد نقصش اندر جسم و جان
چنگل شاهین آزارش به جای دست شاه
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » در ستایش شاه غیاثالدین و شهزادگان
همچو وحشی سدهزاران مدح گوی و مدح خوان
باد از یمن مدیحت کامکار و کامران
کلیم » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - تاریخ اتمام مسجد شاه جهان
ای سودات در دل عالم سویدارا نشان
چون دل ارباب عرفان نور با عالم فشان
من نگویم کعبه ای، لیک اینقدر دانم که هست
جبهه اوتاد عاشق سجده این آستان
صفحه رخسار دیوار ترا تا دیده هست
[...]
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - از بزرگی طلب ادای قروض خود را کرده است
ای خداوندی که باشد نسبت انعام تو
راست با حرص و طمع چون نسبت دست و دهان
دست جودت از جهان، رسم قناعت برفکند
می کند اکنون هما پهلو تهی از استخوان
نقطه شک بر سر دریا نهد ابر از حباب
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸
ای مکان پاسبانانت فراز آسمان
زآسمان تا آستانت از زمین تا آسمان
گر نبودی زهر چشمت فتنه گستردی بساط
ور نبودی نوش خندت امن برچیدی دکان
آسمان خواهد که ره یابد به بام قدر تو
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۵
از عزیزان رفته رفته شد تهی این خاکدان
یک تن از آیندگان نگرفت جای رفتگان
عالم از اهل سعادت یک قلم خالی شده است
زان همایون طایران مانده است مشتی استخوان
نیست جز سنگ مزار از نامداران بر زمین
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح شاه عباس دوم و تهنیت ورود او به اصفهان
منت ایزد را که با اقبال و دولت همعنان
روی در برج شرف آورد خورشید جهان
سایه حق بر سر اهل صفاهان سایه کرد
نوبهار لطف ایزد کرد عالم را جوان
آفتاب دولت بیدار از مشرق دمید
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح شاه عباس دوم و تاریخ اتمام بنای تالار عالی قاپو
منت ایزد را که از لطف خدای مستعان
عالم افسرده شد از باد نوروزی جوان
روی در برج شرف آورد خورشید منیر
حوت از بهر بشارت گشت سر تا پا زبان
یونس خورشید تابان آمد از ماهی برون
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در مدح شاه عباس دوم
سرمه چشم ملایک شد غبار اصفهان
از وجود فایض الجود شهنشاه زمان
شاه عباس بلند اقبال کز پیشانیش
می توان دید اختر صاحبقرانی را عیان
سایه لطف خدا کز آفتاب رایتش
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۳
روی خوبت زنگ خودبینی زدود از گلرخان
کار صیقل کرد این آیینه با آهندلان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۴
حلقه هر در مشو با قامت همچون کمان
تا نگردی تیرباران ملامت را نشان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح شاه عباس دوم و تاریخ اتمام بنای تالار عالی قاپو
منت ایزد را که از لطف خدای مستعان
عالم افسرده شد از باد نوروزی جوان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در مدح شاه سلیمان و تاریخ بنای عمارت هشت بهشت
اصفهان شد غیرت افزای بهشت جاودان
زین بنای تازه سلطان سلیمان زمان
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در توصیف خزان و ستایش سرور دنیا و دین و فخر آسمان و زمین حضرت امام محمد باقر «ع »
باز الوان پوش شد، پیرانه سر باغ جهان
میکند گلزار پرافشانی، از برگ خزان
یافت از فیض هوا هر نخل جان تازه یی
آمد آب رفته عشرت بجوی گلستان
خنده گر خیزد بجای اشکم از دل، دور نیست
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » اضافات » در آفرین شاه سلیمان صفوی
ابر، دامن بر کمر از بهر خدمت میزند
گستراند تا بساط خرمی در گلستان
سبزه گردیده است اکنون جویها را پشت لب
این جهان پیر گردیده است باز از نو جوان
هر قدمشان از گرانباری عرق ریزیست کار
[...]