گنجور

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » ابیات » بخش ۱

 

بس کی جستم تا بیابم من ازآن دلبر نشان

تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان

در خیال من نیامد در یقینم هم نبود

نی نشانی کی صواب آید ازو دادن نشان

چندگاهی عاشقی برزیدم و پنداشتم

[...]

محمد بن منور
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۱۱

 

ای نموده تیره تیره سلسله بر ارغوان

وی کشیده خیره خیره، غالیه بر گرد آن

هر زمان زان تیره تیره تیره روی ابر و میغ

هر زمان زان خیره خیره خیره بوی مشک وبان

رسته داری رشته رشته زیر گوهر در ناب

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶

 

هر که را موسی و عیسی نام باشد در جهان

معجز عیسی و موسی کرد نتواند بیان

ادیب صابر
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۸ - خاقانی درجواب ابوالفضایل احمد سیمگر گوید

 

الامان ای دل که وحشت زحمت آورد الامان

بر کران شو زین مغیلانگاه غولان بر کران

برگذر زین سردسیر ظلمت اینک روشنی

درگذر زین خشک‌سال آفت اینک گلستان

جان یوسف زاد را کازاد کرد حضرت است

[...]

خاقانی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱

 

چون ز غزنین کردم آهنگ ره هندوستان

از سپاه روم خیل زنگ می بستد جهان

تاج نورانی همی افتاد در پای زمین

رایت ظلمت همی افراخت سر بر آسمان

روز رومی روی پشت از بیم در ساعت نمود

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در صفت هندوستان و مدح سلطان بهرام شاه گوید

 

می بنازد باز گوئی خطه هندوستان

شکر حق گوید همی بسیار و هستش جای آن

هم حریمش روشنائی می دهد بر آفتاب

هم زمینش سرفرازی می کند بر آسمان

آفتاب و آسمان در سایه اویند از آنک

[...]

سید حسن غزنوی
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۸

 

ای نوشته دولتت منشور ملک جاودان

هچو عم سلطانی و همچون پدر سلطان نشان

موسم نوروز و ملک خرم و شاه جوان

فرصتی باشد جهان را زین نکوتر در جهان ؟

تخت گو بنشین مربع تاج گو بر فراز سر

[...]

ظهیر فاریابی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶

 

دل گواهی می دهد این کعبه اقبال را

کرد معمار فلک دایم به معموری ضمان

پیش این ایوان اگر تقدیر دستوری دهد

سجده آرد طاق کسری نه که طاق آسمان

ظل او غمخوار گان را چون ادم بزم طرب

[...]

اثیر اخسیکتی
 

کمال‌الدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - و قال ایضا یمدحه

 

پادشاه تخت دانش، رکن دین، صدر جهان

آفتاب سایه گستر خواجۀ سلطان نشان

کمال‌الدین اسماعیل
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در مدح الغ ترکان خاتون

 

ماه من تا جان و گوهر در شکر دارد نهان

ترک من تا ز آب و آتش بر قمر دارد نشان

آب و آتش دارم از یاد رخ او در ضمیر

جان و گوهر دارم از وصف لب او بر زبان

تا خط زنگار فام و نقطه شنگرف گون

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در مدح خواجه شمس الدین محمد جوینی صاحب دیوان

 

از صفای صفه ات، ترکیب عالم را روان

صحت عقل و بقای روحی و جان جهان

شوکت گردون شکوه تست رفعت را پناه

ساحت دولت پناه تست صحت را مکان

صحت و دولت ملازم گشته اندت لاجرم

[...]

امامی هروی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۵

 

دلبر بیگانه صورت مهر دارد در نهان

گر زبانش تلخ گوید قند دارد در دهان

از درون سو آشنا و از برون بیگانه رو

این چنین پرمهر دشمن من ندیدم در جهان

چونک دلبر خشم گیرد عشق او می گویدم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۰

 

ای ز تو مه پای کوبان وز تو زهره دف زنان

می زنند ای جان مردان عشق ما بر دف زنان

نقل هر مجلس شده‌ست این عشق ما و حسن تو

شهره شهری شده ما کو چنین بد شد چنان

ای به هر هنگامه دام عشق تو هنگامه گیر

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۱

 

مهره‌ای از جان ربودم بی‌دهان و بی‌دهان

گر رقیب او بداند گو بدان و گو بدان

سر او را نقش کردم نقش کردم نقش کرد

هر که خواهد گو بخوان و گو بخوان و گو بخوان

پیش منکر می شدم من نیستم من نیستم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۲

 

من ز گوش او بدزدم حلقه دیگر نهان

تا نداند چشم دشمن ور بداند گو بدان

بر رخم خطی نبشت و من نهان می داشتم

زین سپس پنهان ندارم هر کی خواند گو بخوان

طوق زر عشق او هم لایق این گردن است

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۵

 

ای زیان و ای زیان و ای زیان و ای زیان

هوشیاری در میان بیخودان و مستیان

بی محابا درده ای ساقی مدام اندر مدام

تا نماند هوشیاری عاقلی اندر جهان

یار دعوی می کند گر عاشقی دیوانه شو

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۶

 

جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان

مست کن جان را که تا اندررسد در کاروان

از خم آن می که گر سرپوش برخیزد از او

بررود بر چرخ بویش مست گردد آسمان

زان میی کز قطره جان بخش دل افروز او

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۷

 

ای تو را گردن زده آن تسخرت بر گرد نان

ای سیاهی بر سیاهی جان تو از گرد نان

ای تو در آیینه دیده روی خود کور و کبود

تسخر و خنده زده بر آینه چون ابلهان

تسخرت بر آینه نبود به روی خود بود

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۸

 

ای دل من در هوایت همچو آب و ماهیان

ماهی جانم بمیرد گر بگردی یک زمان

ماهیان را صبر نبود یک زمان بیرون آب

عاشقان را صبر نبود در فراق دلستان

جان ماهی آب باشد صبر بی‌جان چون بود

[...]

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵

 

چیست آن گوهر که می زاید ز دو دریا روان

صورت آن در ولیکن باشدش از جزع جان

همچو باران لیک او را از دو خورشید است اثر

کآن دو خورشید جهان بین را از آن باشد زیان

آسمان او دورنگ و افتابش مشک فام

[...]

مجد همگر
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۲
sunny dark_mode