الامان ای دل که وحشت زحمت آورد الامان
بر کران شو زین مغیلانگاه غولان بر کران
برگذر زین سردسیر ظلمت اینک روشنی
درگذر زین خشکسال آفت اینک گلستان
جان یوسف زاد را کازاد کرد حضرت است
وارهان زین چار میخ هفت زندان وارهان
ابلقی را کاسمان کمتر چراگاه وی است
چند خواهی بست بر خشک آخور آخر زمان
تا نگارستان نخوانی طارم ایام را
کز برونسو زرنگار است از درونسو خاکدان
جای نزهت نیست گیتی را که اندر باغ او
نیشکر چون برگ سنبل زهر دارد در میان
روز و شب جانسوزی و آنگاه از ناپختگی
روز چون نیلوفری چالاک و شب چون زعفران
تا کی این روز و شب و چندین مغاک و تیرگی
آن درخت آبنوس این صورت هندوستان
از نسیم انس بیبهره است سروستان دل
وز ترنج عافیت خالی است نخلستان جان
اندر این خطه که دل خطبه به نام غم کند
سکهٔ گیتی نخواهد داشت نقش جاودان
دل منه بر عشوههای آسمان زیرا که هست
بیسر و بن کارهای آسمان چون آسمان
زود بینی چون بنات النعش گشتی سرنگون
تا روی بر باد این پیروزه پیکر بادبان
با امل همراه وحدت چون شاه عزلت ران گشاد
مرد چوبین اسب با بهرام چوبین همعنان
در ببند آمال را چون شاه عزلت ران گشاد
جان بهای نهل را در پای اسب او فشان
پر نیازی را که هم دل تفته بینی هم جگر
شرب عزلت هم تباشیرش دهد هم استخوان
جهد کن تا ریزهخوار خوان دل باشی از آنک
نسر طائر را مگس بینی چو دل بنهاد خوان
آن زمان کز در درآید آفتاب دل تو را
گر توانی سایهٔ خود را برون در نشان
چون تو مهر نیستی را بر گریبان بستهای
هیچ دامانت نگیرد هستی کون و مکان
چهرهٔ خورشید وانگه زحمت مشاطگی
مرکب جمشید وانگه حاجب برگستوان
در دبیرستان خرسندی نوآموزی هنوز
کودکی کن دم مزن چون مهر داری بر زبان
نیست اندر گوهر آدم خواص مردمی
بر ولیعهدان شیطان حرف کرمنا مخوان
خلوتی کز فقر سازی خیمهٔ مهدی شناس
زحمتی کز خلق بینی موکب دجال دان
شش جهت یاجوج بگرفت ای سکندر الغیاث
هفت کشور دیو بستد ای سلیمان الامان
تخت نرد پاک بازان در عدم گستردهاند
گر سرش داری برانداز این بساط باستان
مرد همدم آنگه اندوزد که آید در عدم
موم از آتش آنگه افروزد که دارد ریسمان
دل رمیده کی تواند ساخت با ساز وجود
سگ گزیده کی تواند دید در آب روان
تا به نااهلان نگوئی سر وحودت هین و هین
تا ز ناجنسان نجوئی برگ سلوت هان و هان
عیسی از گفتار نااهلی برآمد بر فلک
آدم از وسواس ناجنسی برون رفت از جنان
چند چون هدهد تهدد بینی از رنج و عذاب
تو برای رهنمای ملک پیک رایگان
این گره بادند از ایشان کار سازی کم طلب
کآتشی بالای سر دارند و آبی زیر ران
تا جدائی زین و آن بر سر نشینی چون الف
چون بپیوستی به پایان اوفتی هم در زمان
عقل چون گربه سری در تو همی مالد ز مهر
تا نبرد رشتهٔ جان تو چون موش این و آن
گر تو هستی خستهٔ زخم پلنگ حادثات
پس تو را از خاصیت هم گربه بهتر پاسبان
چار تکبیری بکن بر چار قصل روزگار
چار بالشهای چار ارکان را به دو نان بازمان
چند بر گوسالهٔ زرین شوی صورت پرست
چند بر بزغالهٔ پر زهر باشی میهمان
ناقهٔ همت به راه فاقه ران تا گرددت
توشه خوشهٔ چرخ و منزلگاه راه کهکشان
همچنین بازی درویشان همی زی زانکه هست
جبرئیل اجری کش این قوم و رضوان میزبان
جان مده در عشق زور و زر که ندهد هیچ طفل
لعبت چشم از برای لعبتی از استخوان
اولین برج از فلک صفر است چون تو بهر فقر
اولین پایه گرفتی صفر بهتر خان و مان
چون سرافیل قناعت تا ابد جاندار توست
گو مکن دیوان میکائیل روزی را ضمان
خیز خاقانی ز کُنج فقر خلوتخانه ساز
کز چنین توان اندوخت گنج شایگان
آتش اندر جاه زن گو باد در دست تکین
آب رخ در چاه کن گو خاک بر فرق طغان
تخت ساز از حرص تا فرمان دهی بر تاجبخش
پشت کن بر آز تا پهلو زنی با پهلوان
نی صفی الملک را بینی صفائی بر جبین
نی رضی الدوله را یابی رضائی در جنان
گر به رنگِ جامه عیبت کرد جاهل، باک نیست
تابش مه را ز بانگ سگ کجا خیزد زیان
چون تو یکرنگی بدل گر رنگرنگ آید لباس
کی عجب چون عیسی دل بر درت دارد دکان
گرچه رنگینکسوتی صاحبخبر هستی ز عقل
کلک رنگینجامه هم صاحب برید است از روان
چون کتاب الله به سرخ و زرد میشاید نگاشت
گر تو سرخ و زرد پوشی هم بشاید بیگمان
نی کم از مور است زنبور منقش در هنر
نی کم از زاغ است طاووس بهشتی ز امتحان
باش با عشاق چون گل در جوانی پیر دل
چند ازین زُهاد همچون سرو در پیری جوان
بر زمین زن صحبت این زاهدان جاهجوی
مشتریصورت ولی مریخسیرت در نهان
چون تنور از نار نخوت هرزهخوار و تیزدَم
چون فطیر از روی فطرت بدگوار و جانگزان
اربعینشان را ز خمسین نصاری دان مدد
طیلسانشان را ز زنار مجوسی دان نشان
نیست اندر جامهٔ ازرق حفاظ و مردمی
چرخ ازرقپوش اینک عمرکاه و جانستان
چند نالی چند ازین محنتسرای زاد و بود
کز برای رای تو شروان نگردد خیروان
بچهٔ بازی برو بر ساعد شاهان نشین
بر مگسخواران قولنجی رها کن آشیان
ای عزیز مادر و جان پدر تا کی تو را
این به زیر تیشه دارد و آن به سایهٔ دوکدان
ای درین گهوارهٔ وحشت چو طفلان پایبست
غم تو را گهواره جنبان و حوادث دایگان
شیر مردی خیز و خوی شیر خوردن کن رها
تا کی این پستان زهرآلود داری در دهان
گر حوادث پشت امیدت شکست اندیشه نیست
مومیائی هست مدح صاحب صاحبقران
حجة الاسلام نجم الدین که گردون بر درش
چون زمین بوسد نگارد عبده بر آستان
جاه او در یک دو ساعت بر سه بعد و چار طبع
پنج نوبت میزند در شش سوی این هفتخوان
تا بت بدعت شکست اقبال نجم سیمگر
سکه نقش بت به زر دادن نیارد در جهان
چارپای منبرش را هشت حمالان عرش
بر کتف دارند کاین مرکز ندارد قدر آن
ای وصی آدم و کارم ز گردون ناتمام
وی مسیح علام و جانم ز گیتی ناتوان
گر نداری هیچ فرزندی شرف داری که حق
هم شرف زین دارد اینک لمیلد خوان از قران
بیضه بشکن بچه بیرون آر چون طاووس نر
بیضه پروردن به گنجشکان گذار و ماکیان
کاین نتایجهای فکر تو تو را بس ذریت
وین معانیهای بکر تو تو را بس خاندان
چون خود و چون من نبینی هیچکس در شرع و شعر
قاف تا قاف ار بجویی قیروان تا قیروان
زادهٔ طبع منند اینان که خصمان منند
آری آری گربه هست از عطسهٔ شیر ژیان
دشمن جاه منند این قوم کی باشند دوست
جون من از بسطام باشم این گروه از دامغان
ز آن کرامتها که حق با این دروگر زاده کرد
میکشند از کینه چون نمرود بر گردون کمان
پا شکستم زین خران، گرچه درست از من شدند
خواندهای تا عیسی از مقعد چه دیدآخر زیان
جان کنند از ژاژخائی تا به گرد من رسند
کی رسد سیر السوافی در نجیب ساربان
صد هزاران پوست از شخص بهائم برکشند
تا یکی زانها کند گردون درفش کاویان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی چون ترس، رنج، و تلاش برای رسیدن به روشنایی و آزادی از بندهای ظلمت و سختیها میپردازد. شاعر به وصف حال انسان و سیر و سفری در زندگی اشاره میکند که پر از زحمت و مشکلات است. او از زندگی در دنیای مادی و تزیینات آن میگریزد و به جستجوی حقیقت و معنای عمیقتری دعوت میکند.
در ضمن، به انتقادات از زهد و ظواهر فریبنده نیز میپردازد و انسان را به دروننگری و جستجوی عمیقتری فرامیخواند. در پایان، شاعر بر اهمیت فقر و قناعت تأکید میکند و به این نکته اشاره دارد که در نهایت، ارزش انسان به جوهره وجود اوست نه به ظواهر دنیوی.
هوش مصنوعی: ای دل، به فریاد بیا که این وحشت و رنج بسیار زحمتآور است. از این جا که پر از ترس و خطر است فرار کن و به جایی امن برو.
هوش مصنوعی: از این سرزمین سرد و تاریک بگذر، که اکنون نوری در راه است. از این سالهای خشک و بیباران عبور کن، زیرا اکنون بهشتی از گل و گیاه در انتظار توست.
هوش مصنوعی: حضرت یوسف را از زادگاهش دور کردند و از چهار میخ زندانهای هفتگانه رهایی یافت.
هوش مصنوعی: در این بیت به کمبود منابع و فرصتها اشاره شده است. اشاره به این دارد که چراگاه و منابع غذایی برای اسب ابلق (یا همان ابلقی) کم است و در نهایت، با وجود تمام تلاشها و حبسها، هر چیزی زمانی به پایان میرسد و نمیتوان برای همیشه آن را محدود کرد. در واقع، این بیانگر ناامیدی از اصلاح وضعیت و تأکید بر واقعیتهای موجود است.
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره شده که تا به زیباییهای زندگی و گرما و عشق آغشته نشوید، نمیتوانید برای زمانهای مختلف عمیقتر احساس کنید. بیرون از وجود انسان میتواند زرق و برق و زیباییهای فریبنده داشته باشد، اما در درون، واقعیتها و مشکلاتی وجود دارد که مانند خاکی است که باید با آن روبرو شد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، جایی برای خوشی و زیبایی نیست، چون در باغی که باید مملو از شادی باشد، نیشکر نیز مانند برگ سنبل، زهر و تلخی دارد.
هوش مصنوعی: زندگی پر از درد و رنج است و در این میان، روزها به شکلی ناپخته میگذرند و شبها با زیبایی و لطافت خاصی همراه هستند. در روز مانند گل نیلوفر که به سر و صدا و تحرک معروف است، فعال و شاداب هستیم و در شب مانند زعفران که نشانهای از آرامش و زیبایی است، به آرامش میرسیم.
هوش مصنوعی: تا کی باید در این روزها و شبها بگذرانیم و در این همه مشکلات و تاریکیها غرق باشیم؟ چقدر طول میکشد تا آن درخت آبنوس، نماد زیبایی و شکوه هند، به ما نمایان شود؟
هوش مصنوعی: سروستان دل از نسیم محبت و آشتی بینصیب است و نخلستان جان از میوه خوشبختی و راحت خالی مانده است.
هوش مصنوعی: در این منطقه که دل به غم و اندوه مشغول است، دنیا نمیتواند نماد و نشانهای همیشگی داشته باشد.
هوش مصنوعی: دل من به زیباییهای آسمان وابسته نیست، زیرا کارهای آسمانی بدون ریشه و اساس هستند، مانند خود آسمان.
هوش مصنوعی: به سرعت متوجه شدی که مانند دختران عزا به زمین افتادهای و حالا با وزش باد، این پیکر زیبا و افراشتهات به سمت باد میرود.
هوش مصنوعی: با آرزوی وحدت و همبستگی، همچون شاهی که از انزوای خود خارج شده است، مردی با دلی چوبین در کنار بهرام چوبین، انتظار میکشد تا به او بپیوندد.
هوش مصنوعی: درهای آرزوهایت را ببند و مانند یک شاه در گوشهای دور از همه چیز زندگی کن. جان و هستی خود را به خاطر او فدای او کن و آنها را در زیر پای اسب او بریز.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی میپردازد که نیازی به دیگران ندارد و در عین حال احساساتی عمیق و درونی دارد. او از حال و هوای خود لذت میبرد و در دنیایی از تنهایی و آرامش به سر میبرد. احساساتی چون شور و شوق زندگی در وجود او موج میزند و به وفور در وجودش حس میشود.
هوش مصنوعی: تلاش کن تا از نعمتهای دل بهرهمند شوی، زیرا اگر به ظاهر نگاه کنی و فقط زیباییهای عادی را ببینی، از باطن و عمق معنای واقعی دور خواهی ماند.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از درونت تابش کند، اگر توانستی، سایهات را به بیرون نشان بده.
هوش مصنوعی: چون تو به عشق و محبت واقعی دست نیافتهای، هیچ چیز نمیتواند تو را به دنیا و موجودیت خود وابسته کند و از نزدیکی به حقیقت دور شوی.
هوش مصنوعی: چهرهٔ خورشید نمایان میشود و سپس زحمتهای آرایشگری برای آمادهسازی مرکب جمشید به پایان میرسد و در نهایت حاجب، بر درختان و درختوارهها ایستاده است.
هوش مصنوعی: در مدرسهای که خوشحالی و یادگیری در آن جاری است، دانشآموز هنوز هم کودکی است. پس حرف نزن و خود را کنترل کن، زیرا با حجاب بزرگی چون محبت بر زبان داری.
هوش مصنوعی: در وجود انسانهای معمولی ویژگیهای خاصی وجود ندارد، بنابراین افرادی که از نسل شیطان هستند نباید بر این نکات تأکید کنند.
هوش مصنوعی: اگر در تنهایی و فقر، خیمهٔ مهدی را بشناسی، از زحماتی که در همکاری با مردم میبینی، میتوانی به دجال پی ببری.
هوش مصنوعی: در شش سمت دنیا، یاجوج و ماجوج را محاصره کردی، ای سکندر که فریاد رس هستی. هفت سرزمین را دیوان تسخیر کردند، ای سلیمان که پناهدهندهای.
هوش مصنوعی: تخت نرد افرادی با روحی پاک و بیآلایش در جهان عدم گسترده شده است. اگر سر و فکر روشنی داری، این بازی قدیمی را به دقت ببین و آن را مورد بررسی قرار بده.
هوش مصنوعی: مرد فقط زمانی با کسی دوست میشود که در زمان نبود او احساس کمبود نکند. و موم تنها وقتی از آتش نرم میشود و شکل میگیرد که ریسمانی برای نگه داشتن آن دارد.
هوش مصنوعی: دل و احساس سرگردان و پریشان، چگونه میتواند به آرامش برسد؟ انسانی که آسیب و درد را تجربه کرده، چگونه میتواند زیباییها و جریانهای زندگی را ببیند؟
هوش مصنوعی: برای اینکه به افراد نادان اشاره نکنی که از وجودت باخبر شوند، باید با دقت و احتیاط صحبت کنی و مراقب باشی که رازهای خود را به نادانها نگویی.
هوش مصنوعی: عیسی از سخنان نااهلان آزاد شد و به آسمان رفت، و آدم نیز از تردیدهای ناشی از وسوسههای زشت خارج شد و به بهشت رسید.
هوش مصنوعی: چند هدهدی که به تو هشدار میدهد از درد و رنجی که به خاطر راهنمایی ملک به تو میرسد، بیهیچ هزینهای.
هوش مصنوعی: این افراد به ظاهر مشکل دارند، اما در واقع با کمی تلاش و دقت میتوانند به راحتی مشکلاتشان را حل کنند. آنها در حالی که به چالشها برخورد میکنند، امکانات و منابعی دارند که میتواند به آنها کمک کند.
هوش مصنوعی: وقتی که جدایی از این و آن را بر سر بشکنی، مانند حرف الف میشوی که وقتی به حرف ب میپیوندد، به انتها میرسد.
هوش مصنوعی: عقل مانند گربهای است که به آرامی در وجود تو عاطفه و عشق را مینوازد، تا اینکه در نهایت روابط و پیوندهای زندگیات را با چنگ خویش از بین ببرد، مانند موشهایی که در تلههای مختلف میافتند.
هوش مصنوعی: اگر تو از زخمهای مشکلات و بلایای زندگی خسته هستی، پس میتوان گفت که نگهبانی تو از خودت به خوبی یک گربه که باهوش و زیرک است نخواهد بود.
هوش مصنوعی: برای چهار بار تکبیر بگویید و بر چهار فصل زندگی تأمل کنید. به چهار ستون وجودتان توجه داشته باشید و با آرامش، دو لقمه نان را که باقی مانده است، در نظر بگیرید.
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی به طلای زرین گرایش پیدا کنی و زیبایی او را بپرستی؟ و چند بار به بزغالهای که سرشار از زهر است، مهمان خواهی شد؟
هوش مصنوعی: شتر اراده و تلاش خود را به راه فقر و سختی بکش تا اینکه تو بتوانی در نهایت نعمتهای زندگی و مقصدی مناسب همچون راه کهکشان را به دست آوری.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که درویشان نیز به گونهای در حال بازی و سرگرمی هستند، چرا که جبرئیل با آنهاست و رضوان به عنوان میزبان در کنار آنها حضور دارد. به نوعی، این بیان به آرامش و شرایط خاص این افراد اشاره دارد که در فضایی معنوی و مقدس زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: در عشق، جان خود را فدای قدرت و ثروت نکن، زیرا هیچ کودک بازیگوشی از بازی با عروسکی که از استخوان ساخته شده، لذت نمیبرد.
هوش مصنوعی: ابتدای آسمان، عدد صفر است؛ همانطور که تو برای فقر، اولین سنگ بنای خود را صفر قرار دادی. پس صفر برای تو، بهتر از هر خانه و کاشانهای است.
هوش مصنوعی: چنانچه قناعت بهسان صور اسرافیل برای تو زنده و پایدار است، نگو که میکائیل روزی را تضمین میکند.
هوش مصنوعی: بیدار شو، خاقانی! از گوشهی فقر و تنهاییات بیرون بیا و دنیای خود را آباد کن، چون از این وضعیت میتوان ثروت و گنجهای ارزشمندی به دست آورد.
هوش مصنوعی: آتش را در دستان کسی که قدرتمند و با عزت است قرار ده، و همانند بادی که در دستان اوست، بر روی آب برانداز. صورتت را در چاه بنگر و مانند خاک بر سر کسی که خود را بزرگ میداند، بریز.
هوش مصنوعی: با حرص و ولع به تخت نشستن، باعث میشود تا به فرمانروایی دست یابی. اما باید از آز کینه دوری کنی و در کنار پهلوانان، به شکوه و شادی زندگی کنی.
هوش مصنوعی: در چهرهی صفیالملک نشانی از پاکی و صفا نمیبینی و در وجود رضیالدوله هم نشانهای از رضایت و خشنودی پیدا نیست.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر لباس و ظاهر تو عیبجویی کند، نگران نباش؛ چرا که نور ماه از صدای زوزهٔ سگ آسیب نخواهد دید.
هوش مصنوعی: وقتی تو باصفا و یکرنگ هستی، هر کس با رنگ و شکلهای مختلف به سوی تو میآید. چه عجیب است که دلها مانند عیسی در کنار در تو به درخشش و زیبایی مینشینند و چون دکان، جاذبهای برای دیگران ایجاد میکنند.
هوش مصنوعی: اگرچه تو در ظاهرت رنگها و زیباییهایی داری و به نظر میرسد دارای خبر و دانشی هستی، اما در واقع این ظواهر فریبنده به خاطر عقل و درک بالای تو نیست، بلکه این تنها نشاندهندهی روحت است که با زیباییهای ظاهری خود، خود را میپوشاند.
هوش مصنوعی: وقتی کتاب خدا با رنگهای قرمز و زرد نوشته میشود، اگر تو هم به این رنگها لباس بپوشی، این کار هم مسلماً مناسب خواهد بود.
هوش مصنوعی: زنبور در هنرش چیزی کمتر از مور نیست و طاووس بهشتی نیز از زاغ هیچ کم ندارد، این موضوع نشان میدهد که ارزش و زیبایی هر چیزی ممکن است به چشمنوازیاش نسبت داده شود، اما در واقع هر کدام دارای ویژگیهای منحصر به فرد خود هستند که در آزمونها مشخص میشود.
هوش مصنوعی: با عاشقان مانند گل باش و در جوانی شاد و پرطراوت. چرا که در پیری، دل مانند زاهدان سرد و بیروح میشود، در حالی که مانند سرو در پیری میتوانی جوانی را حفظ کنی.
هوش مصنوعی: به زمین بیندیش و از گفتار این زاهدان که به دنبال دنیا هستند، فاصله بگیر، زیرا ظاهرشان مانند مشتری زیباست، اما باطنی همچون مریخ دارند که در خفا به مخفیکاری و سختی میانجامد.
هوش مصنوعی: تنور پر از آتش با داشتن افراد مغرور و بیپروا، همانند نان تازهای است که از روی طبیعت و ذات تلخ و آزاردهنده تولید میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به تفاوتها و ویژگیهای مذهبی و فرهنگی اشاره دارد. شاعر به دو گروه اشاره میکند و میگوید که ویژگیهای آنها را باید به دقت شناخت. به عبارتی، با تأکید بر تمایزات، بر هویتهای مختلف و نشانههای آنها اشاره میکند. به این معنی که هر گروه باید بر اساس نشانهها و ویژگیهای خاص خود شناسایی شود.
هوش مصنوعی: در لباس آبی رنگ، نه حفاظتی وجود دارد و نه نشانهای از انسانیت. اکنون زمانهای است که به طور مداوم عمرها را میگیرد و جانها را میستاند.
هوش مصنوعی: چند بار باید از این خانهی پر از رنج و سختی ناله کنم، به خاطر تو که شروان به خاطر خیروان تغییر نمیکند؟
هوش مصنوعی: بازیهای بچگانه را کنار بگذار و در کنار بزرگان و شاهان قرار بگیر. لانهی مگسخواران را رها کن و به دنبال جایگاهی بهتر باش.
هوش مصنوعی: ای عزیز، مادر و پدرم، تا کی باید نگران باشیم که این مشکلات و سختیها تو را تحت فشار قرار دهد و آن سختیها تو را در سایهٔ درد و رنج نگه دارد؟
هوش مصنوعی: ای که در این گهوارهٔ پر از ترس و وحشت مانند فرزندان در قید غم به خواب هستی، غم تو مانند گهوارهای است که مرتب در حرکت است و حوادث نیز مانند پرستاری دایمی تو را میلرزاند.
هوش مصنوعی: ای دلیر مرد، بیدار شو و به زندگی شجاعانه ادامه بده. چرا هنوز به این شیر مادر که تلخی دارد چسبیدهای؟ وقت رهایی از این حال رسیده است.
هوش مصنوعی: اگر رخدادها و مشکلات، امیدت را ناامید کردهاند، جای نگرانی نیست؛ چرا که تفکر و اندیشه همچنان زنده و فعال است. اینجا به ستایش کسی پرداخته شده که صاحب قرآن است.
هوش مصنوعی: حجة الاسلام نجم الدین، شخصیتی برجسته و محترم است که به قدری اهمیت و مقام دارد که آسمان نیز همچون زمین در برابر او تعظیم میکند و بندهاش به آرامی به درگاه او سجده میکند.
هوش مصنوعی: در مدت کوتاهی، مقام او بر تمام خصوصیات و ویژگیهای مختلف تاثیرگذار است و به اندازه کافی در زمینههای متعدد و متنوع فعالیت میکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شانس و اقبال بر روی بت (مجسمه) نشسته است، نمیتوان به سادگی و بدون زحمت به ثروت و خوشبختی دست یافت. در دنیای ما، نمیتوان بطور معمول به ارزش واقعی و اصیل چیزها پی برد.
هوش مصنوعی: چهارپای منبر، در حقیقت بار سنگینی را به دوش میکشد که هشت نفر آن را حمل میکنند. این نشان میدهد که جایگاه آن خیلی بزرگتر از آن است که تصور میشود و ارزش واقعیاش به درستی شناخته نمیشود.
هوش مصنوعی: ای کسی که جانشین آدم هستی و کارم از گردون ناقص مانده است، تو مانند مسیح هستی و جان من از دنیا ناتوان است.
هوش مصنوعی: اگر فرزندی نداری، باز هم ارج و منزلت داری؛ زیرا خداوند نیز شرف و مقام بالایی دارد و در قرآن دربارهاش آمده است که "او فرزندی ندارد".
هوش مصنوعی: تخم را بشکن و بچه را بیرون بیاور، چرا که طاووس نر از تخمهایش مراقبت میکند و آن را به پرندگان کوچک و مرغها نمیسپارد.
هوش مصنوعی: نگاهت به نتایج افکارت، تو را به موفقیتهای زیادی میرساند و معناهای تازهای که در ذهنت داری، تو را به خانوادهای بزرگ و باارزش هدایت میکند.
هوش مصنوعی: اگر به دنیا و شاعری بنگری، هیچکس را به اندازه خودت و من نخواهی دید. اگر از اول تا آخر به دنبال حقیقت باشی، همواره در جستجو خواهی ماند.
هوش مصنوعی: این افراد که با من دشمنی میکنند، نتیجهی طبیعت خود من هستند. بله، درست است که گربهها از عطسهی شیرانی که به آنها وابستهاند، به وجود آمدهاند.
هوش مصنوعی: این گروه مانند دشمنان جاه و مقام من هستند و هیچ دوستی در آنها نمیبینم؛ من از بسطام هستم و این افراد از دامغان هستند.
هوش مصنوعی: از فتوتهای الهی که خداوند به این کشاورز عطا کرده است، دشمنان به خاطر کینهورزی، همچون نمرود، او را به آسمان نشانهگیری میکنند.
هوش مصنوعی: من به خاطر این که بر اسبهای بیاراده سوار شدم، پایم شکسته است. گرچه عیسی (ع) زمانی که به دنیا آمد، چیزهای عجیبی را دید، اما در نهایت زیان دیدن من به خاطر این اتفاق است.
هوش مصنوعی: افرادی که با سخنان بیمورد و بیمعنی اطراف من را پر کردهاند، تمام تلاش خود را میکنند تا به من نزدیک شوند. اما به زودی به این آتش باطل خود پایان خواهند داد.
هوش مصنوعی: بسیاری از پوستهای افراد بیارزش و پست را کنار میزنند تا شاید یکی از آنها به دلیلی خاص و باارزش، مانند پرچم کاویان، مورد توجه قرار بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.