گنجور

 
مولانا

ای دل من در هوایت همچو آب و ماهیان

ماهی جانم بمیرد گر بگردی یک زمان

ماهیان را صبر نبود یک زمان بیرون آب

عاشقان را صبر نبود در فراق دلستان

جان ماهی آب باشد صبر بی‌جان چون بود

چونک بی‌جان صبر نبود چون بود بی‌جان جان

هر دو عالم بی‌جمالت مر مرا زندان بود

آب حیوان در فراقت گر خورم دارد زیان

این نگارستان عالم پرنشان و نقش توست

لیک جای تو نگیرد کو نشان کو بی‌نشان

قطره خون دلم را چون جهانی کرده‌ای

تا ز حیرانی ندانم قطره‌ای را از جهان

بر دهان من به دست خویش بنهادی قدح

تا ز سرمستی ندانم من قدح را از دهان

من کی باشم از زمین تا آسمان مستان پرند

کز شراب تو ندانند از زمین تا آسمان

صد شبان چون من سپرده گوسفند خود به گرگ

گوسفندان را چه کردی با کی گویم کو شبان

در بیان آرم نیایی ور نهان دارم بتر

درنگنجی از بزرگی در جهان و در نهان

گر نهان را می شناسم از جهان در عاشقی

مؤمن عشقم مخوان و کافرم خوان ای فلان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۹۶۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان

لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان

عنصری

چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان

بیروان تن پیکری پاکیزه چون بی‌تنْ روان

گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش

ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان

از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ابوسعید ابوالخیر

بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان

تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان

تا که می‌جستم ندیدم تا بدیدم گم شدم

گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان

در خیال من نیامد در یقینم هم نبود

[...]

فرخی سیستانی

سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان

بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان

بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی

پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان

ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند

پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان

تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها

تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه