من ز گوش او بدزدم حلقه دیگر نهان
تا نداند چشم دشمن ور بداند گو بدان
بر رخم خطی نبشت و من نهان می داشتم
زین سپس پنهان ندارم هر کی خواند گو بخوان
طوق زر عشق او هم لایق این گردن است
بشکند از طوق عشقش گردن گردن کشان
کوس محمودی همه بر اشتر محمود باد
بار دل هم دل کشد محرم کجا باشد زبان
آینه آهن دلی باید که تا زخمش کشد
زخم آیینه نباشد درخور آیینه دان
لیک روی دوست بینی بیخبر باشی ز زخم
چون زنان مصر بیخود در جمال یوسفان
صد هزاران حسن یوسف در جمال روی کیست
شمس تبریزی ما آن خوش نشین خوش نشان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات شاعر به عشق و محبت اشاره میکند و از عشق پنهانی خود سخن میگوید. او به رازهایی اشاره میکند که در ارتباط با محبوبش نهان است و میگوید که خط و نشانی از عشق بر صورتش هست، اما سعی میکند آن را پنهان نگه دارد. همچنین بیان میکند که عشق او لایق گردن است و حتی ممکن است آن را بشکند. او با اشاره به زیباییهای محبوبش، مانند یوسف، تاکید میکند که زیبایی او بی نظیر و خاص است. در نهایت به شمس تبریزی اشاره کرده و او را به عنوان نشانی از خوشی و زیبایی معرفی میکند.
هوش مصنوعی: من از گوش او به طور پنهانی حلقهی دیگری میزنم تا او نداند و اگر هم بداند، به او بگو که آگاه باشد.
هوش مصنوعی: روی من خطی نوشته شده و من آن را پنهان میکردم، اما از این به بعد دیگر پنهان نخواهم کرد. هر کسی این را بخواند، میتواند آزادانه بخواند.
هوش مصنوعی: عشق او به قدری ارزشمند و زیباست که این گردن را شایسته است. حتی اگر کسانی که سرکشی میکنند، به خاطر عشقش گردنشان بشکند، باز هم این عشق شایسته است.
هوش مصنوعی: صدای خوش محمود برنشسته بر شترش به گوش میرسد، اما حال دل او را چه کسی میداند و کجا میتواند زبانش به درد دلش برسد؟
هوش مصنوعی: آینهای که از جنس آهن است، باید آنقدر محکم باشد که بتواند زخمهای خود را تحمل کند. اگر زخم و آسیب در آن وجود داشته باشد، دیگر شایستهی آینه بودن نیست.
هوش مصنوعی: اما وقتی که چهره دوست را میبینی، غافل از درد و زخمهایی که داری، مانند زنان مصر که مجذوب زیبایی یوسف شدهاند و از خود بیخود میشوند.
هوش مصنوعی: به تعداد بسیار زیادی زیباییهای یوسف در چهره کیست، شمس تبریزی، که ما او را به عنوان یک خوشنشین و خوشچهره میشناسیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.